سلام
چند روز پیش داشتم با دوستم تلفنی صحبت می کردم که گفت بزن شبکه سه پسره رو ببین، دوست پسر رومینا اشرفی، میدونی که کیه؟ گفتم بله می دونم. گفت بسه دیگه چقدر درمورد این قضیه حرف زدن حتی تلوزیون هم داره با کارشناس در مورد این قضیه حرف می زنه؛ دیگه دارن زیادی بزرگش می کنن.
بهش گفتم: هرکار بکنن به نظر من کمه، بایدم بزرگش کنن. مگه اتفاق کوچیکی بوده؟ یه پدر سر بچه خودش رو بریده! بذار حسابی بزرگش کنن تا مردم چشمشون باز بشه و دیگه همچین اتفاقایی حداقل تو کشور ما نیفته. اون خط فکری من رو می شناسه می دونه آدم مقیدی هستم. گفت: چی می گی؟ دختره از خونه پدرش فرار کرده یه روز تمام پیش یه پسری بوده از خودشم عکس منتشر کرده رفته بوده یه شهر دیگه، نباید می کشتش؟؟؟! گفتم: معلومه که نباید. مگه آدم می تونه یه نفر دیگه رو به همین سادگی بکشه؟ اونم به این وحشتناکی؟ اونم بچه خودش؟ بچه بوده بابا! مگه چند سالش بوده؟ مگه ما هممون اشتباه نمی کنیم؟ دختربچه بوده، تو عالم خودش بوده، فکر کرده عاشق شده و پسره هم عاشقش هست. می دونی؛ اون پدر خودش رومینا رو اینطوری تربیت کرده، توی فضای مجازی آزادی کنترل نشده بهش داده بایدم منتظر نتیجه می شد. من اگه جای اون پدر بودم خودم رو مقصر می دونستم. می دونم چه حالی داشته، چه فکرایی به سرش زده، ممکن بوده دخترش حامله باشه و این برای یه پدر خیلی ترسناکه، مطمینم اطرافیان تحریکش کردن، به جای اینکه آرومش کنن، همه می دونیم یه پدر توی خودش می ریزه و با خودش کلنجار می ره و دست به اقدام می زنه، بقیه حرف می زنن داد و بیداد می کنن و خودشون رو خالی می کنن اما یه پدر غصه می خوره و فکر و خیال می کنه، و کاری که کرده توی شرایطی که داشته قابل پیش بینی بوده اما یه اشتباه قابل پیش بینی. کاش یه کم صبور تر بودن همه، کاش عاقل تر بودن همه، کاش راستگوتر بودن همه، پدر، رومینا و بهمن.
می دونید فکر می کنم برای تربیت فرزندمون نهایت تلاشمون رو بکنیم. پدر و مادر بودن فقط به این نیست که جسم بچه رو بزرگ کنیم مراقب باشیم از ارتفاع نیفته، به چیزای تیز دست نزنه، یه چیزای داغ دست نزنه، سرما نخوره، گرما نخوره؛ کاش فقط همین ها بود! خیلی از این ها سخت تره، حتی باید مراقب باشیم به چی فکر می کنه؟ چه اطلاعاتی داره و چه اطلاعاتی لازم داره تا توی این دنیای شلوغ و رنگارنگ فریب نخوره یا حتی فریب نده، اون پسری که ادعا می شه رومینا رو فریب داده هم بچه ی پدر و مادری بوده، اگه واقعا آدمی هست که برای رسیدن به تمایلات خودش انسان های دیگه رو قربانی می کنه و به سرنوشت اونها اهمیت نمی ده واقعا باید به پدر و مادرش «زکی» گفت. بابا دست مریضا! زحمت کشیدید بچه بزرگ کردید حتما حسابی خسته شدید، خسته نباشید…!
این جور وقت ها نباید قضاوت کرد، من قصد قضاوت نداشتم فقط به احتمالات فکر می کنم همه چیز رو زیر و رو می کنم و قضیه رو برای خودم بزرگ می کنم تا خدای نکرده برای من پیش نیاد، این جور چیزا خیلی من رو آزار می ده ولی بهش اجازه می دم آزارم بده تا درس بگیرم و من تکرارش نکنم.
کاش دخترهای ما انقدر نجیب و چشم و گوش بسته نبودن. کاش دخترها می دونستن یه پسر وقتی بهشون نگاه می کنه چه دیدی داره و چه فکرایی ممکنه تو سرش باشه و چه حرف هایی ممکن هست بهش بزنه تا به هدفش برسه.
و کاش پسرهای ما خوددارتر بودن، باحیاتر مثل ابراهیم و فهمیده تر مثل محسن. منظورم شهیدان ابراهیم هادی و محسن حججی عزیز هست. امیدوارم همه با این عزیزان آشنا باشیم.
من اگه به نوشتن ادامه بدم می تونم صدها صفحه دیگه هم بنویسم از بس دلم از این قضیه به درد اومده اما کارهای دیگه ای هم دارم و به خواننده ای که بخواد این همه نوشته رو بخونه هم فکر می کنم که ممکنه خسته بشه و نیمه کاره رهاش کنه و بره. پس دیگه طول و تفصیل نمی دم.
نهایتاً اینکه امیدوارم از اتفاقاتی که بسیار دورتر از ما رخ می دن عبرت بگیریم. بی تفاوت رد نشیم یه ذره بهش فکر کنیم، چرا اینطوری شد؟ چه کار می کردن نمی شد؟ و هزاران سوال که باید از خودمون بپرسیم. امیدوارم دیگه هیچوقت همچین اتفاقی نیفته، نه هیچ دختری فریب بخوره و فرار کنه نه هیچ پدر و مادری از بچه هاشون فاصله بگیرن و اونارو از دست بدن.
به یاد خدا باشید…
داعی الی الله
https://daee.kowsarblog.ir/
آخرین نظرات