لطفا با دیدن آیات قرآن فرار نکنید، کپی پیست نیست، علمی نیست اما
آموزنده هست، حرف دله بهتون قول میدم. زیباست از دل قرآنه بخونید…
بسم الله الرحمن الرحیم
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ﴿١١﴾
و برخی از مردم اند که خدا را یک سویه [و بر پایه دست یابی به امور مادی] می پرستند، پس اگر خیری [چون ثروت، مقام و اولاد] به آنان برسد به آن آرامش یابند، و اگر بلایی [چون بیماری، تهیدستی و محرومیت از عناوین اجتماعی] به آنان برسد [از پرستش خدا] عقب گرد می کنند [و به بی دینی و ارتداد می گرایند]، دنیا و آخرت را از دست داده اند، و این است همان زیان آشکار. (۱۱)
لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْكُمْ ۚ كَذَٰلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاكُمْ ۗ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ ﴿٣٧﴾
هرگز گوشت هایشان وخون هایشان (قربانی های مراسم حج) به خدا نمی رسد، بلکه تقوای شما به او می رسد. این گونه آنها را برای شما رام و مسخّر کرد تا خدا را به [شکرانه] اینکه هدایتتان کرد به بزرگی یاد کنید؛ و نیکوکاران را [به لطف و رحمت خدا] مژده ده. (۳۷)
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ ﴿٧٨﴾
و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است، جهاد کنید؛ او شما را برگزید و بر شما در دین هیچ مشقت و سختی قرار نداد. [در دینتان گشایش و آسانی قرار داد مانند گشایش و آسانیِ] آیین پدرتان ابراهیم، او شما را پیش از این «مسلمان» نامید و در این [قرآن هم به همین عنوان نامگذاری شده اید] تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه بر مردم باشید؛ پس نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و به خدا تمسّک جویید. او سرپرست و یاور شماست؛ چه خوب سرپرست و یاوری و چه نیکو یاری دهنده ای است. (۷۸)
*************************************************
سوره های مریم و طه و انبیا رو وقتی میخوندم از هر آیه هزار جور فکر مختلف به ذهنم می زد اما سوره حج اصلا اینطوری نبود.
اون سه تا سوره قبلی رو طی سه یا چهار جلسه خوندم اما این سوره دو ساعته و پشت سر هم خوندم به این امید که به یه چیزی بر بخورم. یه سوژه جذاب مثل قبلی ها.
توی این سوره فقط و فقط سه تا آیه نظرم رو به خودش جلب کرد که اول مطالب نوشتم اما فکر میکنم این آیه ها فکر های بکر و تازه ای به ذهنم رسوند چیزهایی که هیچ جایی قبلا نخوندم و ندیدم و شاید به زبون آوردنش یه کم جسارت و جرئت بخواد…
تو آیه 11 سوره حج داره حال امثال من رو بیان میکنه. میگه اگه عبادت هاتون و اعتقاداتون سبک باشه، کورکورانه باشه، از روی عادت و از ترس از دست دادن دنیا و موهبت هایی که دارید باشه و برداشت های فراوونی که با خوندن خود آیه به ذهن آدم میرسه؛ اونوقت هست که شما بدبخت ترین بدبخت ها هستید، خسرالدنیا والاخره! هستند کسانی که به خاطر دنیا آخرتشون رو از دست میدن اما اونا لااقل دنیایی داشتند هرچند زمانش نسبت به آخرت خیلی کوتاه و ناچیزه اما کسی که دنیاش رو بذاره برای عبادت خدایی که چندان بهش خدای نکرده اعتقاد نداره یا اعتقادی که داره به تقلید از خانواده و اطرافیانه و دینش رو با آگاهی انتخاب نکرده این بیچاره از اون گناهکار هم بدبخت تره! چون همون دنیاش هم گذاشته عبادت دست و پا شکسته کرده و نرفته خوشی کنه و نرفته اعتقادش رو هم درست کنه،تنبلی کرده و هیچ کاری نکرده.
(این چیزی نیست که تو کتاب تفسیر خونده باشم این نوشته ها کار ذهن بیخود خودم هست و ممکنه اشتباه باشه. خودتون بهش فکر کنید اینجا فقط زمینه برای فکر کردن به آیات قرآن محیا شده)
آیه دیگه ای که یه نکته جالب برام داشت و بهتره بگم مور مورم شد و احساس کردم یه چیزی میدونم که هیچکس نمیدونه چون تا حالا این رو جایی نشنیده بودم، آیه 37 سوره حج بود. اونجاش که میگه وَلَٰكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْكُمْ نمیتونم بگم چقدر دلم خواست تقوا داشته باشم. نمیدونم اصلا برداشت من از این آیه درست هست یا نه ولی بهرحال احساس کردم انگار این همه خدا داره میگه منو بپرست و فقط من و فقط من و کار خوب و شایسته بکن و اینا، اصل اصلش اینه که اون تقوایی که باعث اون کارهای شایسته میشه برای خدا مهمه. مثل اینکه فهمیدم خدا دنبال چی میگرده، یه لحظه احساس نیوتن بودن بهم دست داد، فکر کردم چقدر زبلم که اینو فهمیدم، چون تا حالا اینو جایی نشنیده بودم. همیشه شنیدم هیچ فایده ای از ما به خدا نمیرسه و خدا به عبادات ما دلبستگی نداره و فقط برای خودمون خوبه که عبادت کنیم و فکر میکنم از این آیه برعکسش رو برداشت کردم خدا داره میگه تقوای شما به من میرسه. خیلی دلم خواست یه چیزی داشته باشم که خدا دنبالش باشه!
(المیزان جلد 28، خداوند می فرمایند چیزی از قربانی ها از قبیل گوشت و خون آنها عائد خدا نمیشود چون خدا منزه است از جسمیت و از هر حاجتی، تنها تقوای شما به او میرسد؛ آنهم به این معنا که دارندگان تقوا به او تقرب میجویند…
این قربانی ها اثر معنوی برای آورنده اش دارند و آن صفات و آثار معنوی است که جا دارد که به خدا برسد، به معنای اینکه جا دارد که به سوی خدای تعالی صعود کند و صاحبش را به خدا نزدیک کند، آنقدر نزدیک کند که دیگر حجابی بین او و خدا نماند.)
میخوام یه چیزی از خودم بگم. اینکه خیلی متلک میشنوم خیلی ناسزا میشنوم که میتونم جواب های بسیار سوزان بدم، اما این کارو نمیکنم، هیچ جوابی نمیدم، لبخند میزنم و سری تکون میدم انگار باهاشون موافقم! کار ندارم که اونا چرا این کارو میکنن و وقتی میبینن یکی جواب نمیده میرن سراغش و از زبون به زبون شدن کسایی که بهشون جواب میدن اجتناب میکنن، با این کار دارم که بابام بهم میگفتن این تقوا هست و این باعث رشدت میشه! مواظب باش مثل اونا نشی! درسته که داری باهاشون معاشرت میکنی و ناخواسته یکم شبیه اونا میشی اما میتونی مراقبت کنی و اگه بتونی ارزشش بیشتره.
با خوندن این آیه احساس کردم یه مدال افتخار گردنم افتاد. تازه مدال سال بعد و سال بعد و سال بعد هم مال منه! خخخ
بذارید یه کم از خودم تعریف کنم، چیزی که میگم برای خواننده تاثیرگذاره، از نظر روانشناسی ثابت شده اگه به آدم گفته بشه یه کاری خیلی سخت و محاله واقعا سخت و محال میشه ولی اگه ببینیم که نه سخت یا محال نیست و یه نفر موفق شده اون کار برای ما هم ممکن و آسون میشه. خیلی وقت ها با خانم هایی صحبت میکنم که از این ناراحت هستند که دچار غیبت هستند و نمیتونن غیبت نکنن و حتی اگه خودشون غیبت کننده نباشن دارن گوش میدن، و من با افتخار و غرور بهشون میگم من نه غیبت میکنم نه غیبت گوش میدم! چون با کسی معاشرت نمیکنم به جز افراد مذهبی و اجازه بدید بگم تحصیل کرده و لطفا از این حرفم خرده نگیرید که بهش اعتقاد دارم اینکه یه آدم تحصیل کرده و یه تحصیل نکرده قابل مقایسه نیستند چون بازم به قول پدر درس خوندن مغز آدم رو باز میکنه و رشد میده. درضمن هرکی بخواد سر درددل باز کنه سریع میگم هیس من نمیخوام بشنوم بذار کارمو بهت بگم الان قطع میکنم برو به یکی دیگه زنگ بزن به اون بگو…!! و با هیچ کس رو در وایسی ندارم.
خدارو هزار مرتبه شکر… هرچقدرم بدی دارم این یه دونه چیز رو دارم که باعث خوشحالیم هست.
اینا رو گفتم که بدونید میشه. میشه غیبت نکرد و نشنید. شاید شما خودتون هم همینطوری هستید و شاید هم روشتون تو دفع غیبت از من بهتره ولی اگه خدانکرده …
بقیشو نمیگم خودتون بعد از خدانکرده رو میدونید چی میخواستم بگم. به امید خدا. انشاالله خدا به هممون کمک کنه.
و برسیم به آیه آخر. آیه 78 سوره مبارکه حج که میفرماید در راه خدا جهاد کنید جهادی که شایسته باشه! این امر هست دیگه و از این واضح تر نمیشه کسی رو به چیزی امر کرد. پس واجبه. جهاد . پس چرا ما هیچ کاری نمیکنیم. از اسم جهاد معلومه قرار نیست کار آسونی باشه. قرار نیست روزی پنج وعده نماز و یه ماه رمضونم روزه و تمام. نه بابا انگار باید یه کار دیگه هم بکنیم. جهاد جهادی که شایستگی برای خدا بودن رو داشته باشه. شاید سالی یک نفر رو مسلمون کردن برای جهاد خوب باشه نه؟ من فکر میکنم محاله من با این بی اطلاعی و نادونیم بتونم یه نفر دیگه رو مسلمون کنم. همیشه اینطور فکر میکردم. الان با این آیه فکر کردم نه باید سعی خودمو بکنم. فکر کردم تا حالا امتحان نکردم شاید بشه.
بذارید یه اعترافی بکنم. فکر میکنم اگه شروع به نوشتن وبلاگ کنم هیچ بازدیدی نمیشه و سرخورده میشم. اما شروع کردم و بازدید شد و خوشحال شدم و تشویق شدم و ادامه دادم. فکر میکردم اگه برای یه سایت کار کنم مطالبم روی سایت نمیره و رد میشه که هیچ بعدشم بازدید نداره. مطالبم روی سایت رفت و بازدید باورنکردنی داشت که باعث شد مدیر سایت شخصا بهم زنگ بزنه و ازم تشکر کنه و بهم بگه بیشتر مطلب بفرستم. اون روز یکی از بهترین روزهای زندگیم بود چون احساس مفید بودن کردم.
الانم فکر میکنم هیچوقت نمیتونم یه نفرم مسلمون کنم اما ته ذهنم یکی داره میگه: از کجا انقدر مطمئنی؟؟؟ یکی میگه: برو بابا تو قبلا هم در مورد خیلی چیزها مطمئن بودی!!! فکر میکنم داره راست میگه! هممون خودمون رو دست کم میگیریم. توانایی ما خیلی بیشتر از اون چیزیه که باورش داریم.
باید دست به کار بشم. باید! دست به کار بشم. کار ندارم مراجع عزام تقلید این رو واجب کردن یا نه، که نکردن حتما به دلایل فراوان، اما چیزی که من از آیه برداشت کردم وجوب بود. اینکه باید! برای خدا اونطوری که شایسته خدا باشه کاری بکنیم.
و نکته زیبای بعدی اینکه آخر آیه 78 می فرماید: وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ . از خدا کمک بخوایم و خدا کمک دهنده خوبی هست. وقتی وبلاگ دوستان رو میخونم (مثل مطلب اخیر سربازی از تبار سادات عزیز) زیاد میبینم که تعریف میکنن تو موقعیت بدی بودن و از خدا کمک خواستن و اصلا خدا رفیق تنهاییاشون هست و اینا، متاسفانه در مورد من اینطور نبوده. تصمیم دارم باشه. از خدا کمک بخوام تو هر مساله کوچیکی. دلیل اینکه از خدا کمک نمیخواستم اینه که روم نمیشه از خدا در مورد یه مساله دنیایی کمک بخوام. فکر میکنم کار زشتی هست. حقیرانه هست. میدونم دنیایی نیست یه صحنه امتحان هست که میگذره، بازم خودم رو مشغول کنم و تازه درمورد این دنیا از خدا هم کمک بخوام! قبلا در این مورد با افرادی صحبت کردم و اونا بهم گفتن که دلیل اینکه ما میخوایم مشکلات دنیاییمون رفع بشه اینه که میدونیم یه امتحانه و دوست داریم سربلند باشیم و از خدا کمک میخوایم برای رفع مشکل و سربلندی توی این امتحان؛ این حرف منو قانع نکرده! اما این آیه شاید باعث بشه برای امور دنیایی هم از خدا کمک بخوام چون شاید چون خدا خوشش میاد و خودش داره میگه ازم کمک بخواه. هرچند هنوزم لازمه درموردش فکر کنم ببینم چه کاری درسته.
اجازه میخوام یه مطلب خارج از آیات بگم؟! از اینجا به بعد نوشته های شخصی هست که اگه دوست نداشتید نخونید…
یکی از خاله های حقیر بیماری روحی روانی دارن، یادمه خیلی سال پیش وقتی که جمع خواهر برادرهای اون خاله محترم جمع بود گفتم آخه چرا همتون ولش کردید؟ چرا تنهاش گذاشتید؟ نمیرید بهش سر بزنید؟ سال به سال هم نمیرید. منم اگه صبح تا شب تو خونه باشم دیوونه میشم. شوهر خاله مذکور اجازه نمیداد خالم از خونه بیرون بره و خودش هم خاله رو مهمونی و دورهمی نمی برد تصور شخصی من این هست که دلیلش اینه که خاله من تو جوونی فوق زیبا بوده و شوهر خاله فوق زشت! شوهر خالم از اون آدم کوچولو هاست که دیدید حتما و خاله من تو جوونیش یه حوریه زمینی بوده. عکساش و تعریف های بقیه و البته نقش زیبای صورتش که هنوز باقی مونده گواه این حرف منه.
بهرحال که خاله بیزبون من رو به زور شوهر میدن به اون آقا و تنهاش میذارن. اونا صاحب پنج فرزند میشن چهارپسر و یه دختر. میتونید تصور کنید پنج تا بچه پشت هم چقدر سخته؟ مامان بزرگم جوون که بوده میرفته کمک خالم بهرحال یه خورده از کارهاش رو کمکش میکرده. میرفته اگه لباسی روهم شده بوده میشسته، اگه گاز کثیف بوده تمیز میکرده، بی خبر می رفته تا کمک کنه. اما وقتی پدربزرگم فوت میکنن دیگه مامان بزرگ نمیره سر بزنه و خواهر برادر هم نمیرن سر بزنن و نتیجه این میشه که خاله من اگه قرصاش رو نخوره حتی متوجه نمیشه کی هست و کجا هست!
همه این ها رو گفتم که برسم به اینجا، که بگم بیاید بی خیر نباشیم، خیرمون به کسی برسه مخصوصا به نزدیکانمون. داییم میگفت من هیچوقت دوست نداشتم برم خونه اونا! چون همین که از در خونه میرفتم تو بهم کار میفرمونده! (این یه اصطلاح یزدی هست فکر کنم کارفرموندن یعنی دستور دادن به انجام کاری) بهرحال که خاله ها هم همین رو تایید کردن. یکی میگفت هر بار رفتم تو آشپزخونش گازش کثیف بوده با سیم ظرفشویی یه ساعت وایمیسادم تمیز میکردم یه بارم نمیگفته نکن و اصلا نمیومده تو آشپزخونه ببینه من دارم چی کار میکنم! و از این قبیل حرف ها… بابا بیخیال… بیاید انقدر بی خیر نباشیم… اگه میتونست خودش همه کاراش رو میکرد. کی هست که دلش نخواد خونش همیشه تمیز باشه و وقتی مهمون میاد به بهترین وجه ازش پذیرایی کنه و بشینه کنارش حرف و خنده راه بندازه. اونم دلش میخواسته فقط شرایطش رو نداشته. من از نزدیک دیدم خونه و زندگیش رو. چارتا پسر که بد بار اومده بودن و احساس میکردن پادشاه یه کشور هستن و دایم خرده فرمایش داشتن و یه شوهر غرغرو که صبحونه ناهار شامش ساعت مشخص داشت و چایی و عصرونه و خواب و بیداریش قانون داشت و تحملش برای من که سالی یه ساعت میبیبنمش سخته.
کاشکی داییم وقتی میدید خالم انقدر بهش نیاز داره که نمیذاره از راه برسه و یه کاری ازش میخواد به این فکر میکرد که هیچ کس خریدهاشو براش انجام نمیده و مجبوره از تو بخواد و خدا میدونه چقدر از دیدنت خوشحال شده. کاش خواهراش که خونه های خودشون از لوکس بودن و تمیز بودن یک هست از سر بیکاری هم که شده هفته ای یه بار میرفتن یه دستی به روی خونش میکشیدن و یه کم خوش و بش میکردن.
یادمه وقتی دبیرستانی بودم خیلی شور و شوق داشتم و خالم رو با هر اصراری که بود بردم سینما و چهره خندونش هنوز یادمه. خیلی خیلی مهربون بوده و هست و چهره خندونش فقط یادمه و این بهترین خاطره ای هست که از ایشون دارم اون شب توی سینما و خنده های از ته دلمون.
میشد که از این خاطرات بازم ساخته بشه و مسلما کمک بزرگی بود.
کاش ما آدما بی خیر نباشیم! خیرمون به بقیه برسه. اگه کاری هست که از دستمون بر میاد انجام بدیم. قبل از اینکه دیر بشه به داد کسی برسیم که به کمک ما نیاز داره.
کوتاه کنم که حرف زیاده.
میخواستم بعضی از قسمت ها رو حذف کنم که تعریف از خود محسوب نشه ولی حیفم اومد به خدا، به نظرم هرکدومش یه تلنگره ، میتونه مفید باشه. امیدوارم اینطور باشه.
امیدوارم باعث اتلاف وقتتون نشده باشم.
به یاد خدا باشید…
داعی الی الله
آخرین نظرات