سلام
تو ایتا توی یه کانال عضو شدم از سر کنجکاوی
«کانال تخصصی شهید رابع، شیخ فضل الله نوری»
اولین مطلبی که از کانالشون خوندم باعث شد برم پی وی ادمین و هرچی از دهنم درومد به بنده خدا گفتم.
ایشون با آرامش در جواب به سری مطالب برام فرستادن که بخونم و بدونم و بعد دوباره نظر بدم.
مطلبی که باعث ناراحتی من شده بود توهین کردن کانال به جناب آخوند خراسانی بود که حتی بعد از همه چیزهایی که در مورد قضایای مشروطه و رفتارهای ایشون شنیدم هنوز هم فکر می کنم حقش نیست که بهش توهین بشه
ولی اون موقع از اون ادمین محترم عذرخواهی کردم و حسم به کانالشون خوش بینانه تر شد.
امروز یه مطلب از این کانال خوندم که خیلی فکرم رو درگیر کرد و روم اثر گذاشت؛
نوشته بود فرزند شیخ فضل الله که مهدی نام داشته، با اینکه معمم بوده و تحصیلات حوزوی داشته، خیلی دنبال بالا بردن سطح سواد خودش نبوده و از جوانی با افرادی معاشرت داشته که فرنگ رفته و به اصطلاح روشن فکر بودن.
برداشت من این بود که داشت سه تا چیز رو به عنوان دلایل ناخلف شدن مهدی عنوان می کرد:
1. اینکه دنبال پیشرفت تو مسیر دین نبوده، دنبال تحصیلات عمیق و دقیق حوزوی نبوده، دغدغش اسلام نبوده.
2. تو جوونی با افرادی معاشرت داشته که هم فکر خودش و خانوادش نبودن و روش تاثیر گذاشتن و باعث شدن بخواد شبیه اونا بشه.
3. نکته سوم که البته درباره مهدی نوشته نشده بود اما من فکر کردم شاید این حس تو مهدی هم بوده اینه که نوشته بود در دوران مشروطیت شرایط یه جوری بوده که افرادی که مخالفت می کردن یه جورایی از طرف قدرت اون زمان منفور و در خطر بودن و خیلی از بزرگان هم با وجود اینکه می دونستن حق با شیخ فضل الله هست، محافظه کارانه عمل می کردن و همراهی خودشون با نظر شیخ رو نشون نمی دادن.
یاد زمانی افتادم که تو کشور آشوب به پا شده بود سر مساله حجاب و امر به معروف و اینها
اون زمان حسی که من داشتم این بود که می ترسیدم از منفور بودن، منفور مردم بودن. وقتی می رفتم تو خیابون با چادر و ساق و روسری محکم بسته شده، بعضی یه جوری نگام می کردن که حسم این بود که فکر می کنن من مهسا امینی رو کشتم یا من از اون دسته آدمایی هستم که باعث مرگش شدن یا یه همچین چیزایی.
سعی می کردم کمتر بیرون برم…
منم یه آدم محافظه کار هستم. این تو خون من هست. نمی تونم همه خاطراتی که از این محافظه کار بودن خودم دار رو بنویسم خیلی زیاده و شاید خیلی ارزشمند نباشه ولی این چیزی هست که در باره خودم میدونم.
خوندن این مطلب باعث شد یادبگیرم همیشه محافظه کار بودن خوب و عاقلانه نیست. شاید عقلت داره به خاطر ارزش هایی که به اشتباه بهش یاد دادی این حکم رو میده، شاید یادش دادی ارزش جان خودت بیشتر از جان بقیه هست. مسلما ارزش جان شیخ فضل الله از جان کسانی که اون زمان بودن و ازش حمایت نکردن بیشتر بوده. حمایت نکردن اونا باعث شد شیخ فضل الله غریب بمونه و درک نشه و حرفای حقش فهمیده نشه و آدم بده داستان تو اون زمان اون جلوه داده بشه؛ هرچند الان که سالها می گذره پرده ها کنار رفته و همه می دونن چه فرد باهوش و عاقلی بوده و چقدر حرفاش حق بوده، اما شاید محافظه کار نبودن آدمای زمانش وحمایت اونا می تونست تاریخ رو جور دیگه ای رقم بزنه؛ یه جوری که جای حسرت کمتری داشته باشه.
یاد واقعه کربلا افتادم و حمایت نکردن کوفیان محافظه کار از امام حسین ع، البته که بلا تشبیه ولی گویا ما هیچوقت عبرت نمی گیریم.
شاید چون نمی تونیم درست تشخیص بدیم. درست تشخیص دادن سخته. یاد تذکر رهبری افتادم «بصیرت»!
یه تصاویری تو ذهنم داره اذیتم می کنه، تصویر مهدی فرزند ناخلف شیخ فضل الله که پای چوبه دار پدرش شروع به رقصیدن کرده، (امیدوارم اون لحظه پدرش این رو ندیده باشه) و یه تصویر بی ربط شایدم با ربط به این قضیه، تصویر زنی که تو حیاط خونه خودش دست به خود سوزی زده
هر دو تای اینها خیلی قدیمی هستن، قبلنا مردم این کارا رو می کردن فقط برای اینکه فکر می کردن اهمیت داره مردم بدونن که مثلا اون زن خوشبخت نبوده، اگه برای دونستن مردم نبود که خودکشی راه های آسون تری هم داشت که حداقل مردنت بدترین شکل ممکن نباشه، یا رقصیدن پای دار پدر، دلیل دیگه ای جز اینکه می خواسته همه فکر کنن اون شبیه پدرش فکر نمی کنه که یه وقت خودش رو به دار نکشن داشته؟ شاید از ترسو بودنش بوده شایدم برای اینکه دوست داشته محبوب باشه یا دست کم مقبول. نمی تونسته واقعا خوشحال باشه یا حتی اگه خوشحال بود لازم نبود نشون بده، اینکه انتخابش نشون دادن این تظاهر به خوشحالی بوده حتما یه دلیلی داشته.
فکر می کنم قابلیت هر دو تای این کارها رو تو خودم می بینم. اگه تغییرات کمتری کرده بودم و کمتر مطالعه و فکر کرده بودم شاید این کارا از منم بعید نبود. فکر می کنم این کار خوبی نیست که با آدمای بد احساس هم زاد پنداری کنی و درکشون کنی. یادم نیست کجا خوندم ولی فکر میکنم این بده. برای مطلب بعدی سعی می کنم در مورد این مساله بخونم و به یه نتیجه ای برم و اینجا هم بنویسم
که درک کردن اونایی که بدترین کارها رو کردن، کار درستی هست از نظر اسلام؛ یا نه بدون اینکه به دلیلش فکر کنی که چرا همچین کارایی کردن باید محکومشون کنی
شاید تبری جستن همین معنا رو بده. باید برم دنبالش و بخونم. بعدا دربارش می نویسم ان شاالله
به یاد خدا باشیم…
داعی الی الله
آخرین نظرات