بسم الله الرحمن الرحیم
سوره انبیا اسم 16 تا پیامبر رو میاره و یه یادی از اونا تازه میکنه.
به جز این نکته های خیلی جالبی توی این سوره هست که خطاب به کسانی بوده که حقانیت پیامبر و دینش رو زیر سوال میبردن و هر کدومشون با یه بهونه ای از بار ایمان آوردن شونه خالی میکردن.
میگفتن این بشره مثل خود ما و هیچ فرقی با ما نداره و این کارهایی که میکنه سحر و جادو هست یا اینکه شاعر هست و یا اینکه خواب و خیالی هست و اینکه ما داریم به وضوح سحر و جادو رو میبینیم و نمیتونیم به سمتش بریم و ….
که قرآن در جواب اونها میگه که قبل از شما قوم های زیادی بودند که ستم کردند و به خدا ایمان نیاوردند و ما اونها رو به هلاکت رسوندیم و بعد از دیدن عذاب الهی خودشون اعتراف میکردن که ستم کار بودند و …
یه نکته جالبی که برای من وجود داشت و مثل یه کشیده تو صورتم نواخته شد این بود که چند وقت پیش وقتی حسابی خسته شده بودم هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی و شدیدا احساس تنهایی میکردم و اینکه نه تنها کسی بهم کمک نمیکنه تازه همه ازم یه توقعی دارن و این چیزا؛ داشتم تو دلم با خدا دعوا میکردم که خدایا وایسا ببینم اصلا واسه چی منو خلق کردی؟ 28 سال گذشت هیچی نفهمیدم بقیه دیگه هم که زحمت کشیدی آفریدی هم که هیچی نفهمیدن همه هم که دارن بدی میکنن گناه و معصیت همه جا رو گرفته همه کس رو گرفتار کرده پیر و جوون همه گناه میکنن حالا اینا به کنار این همه تو این دنیا سختی بکشیم زحمت بکشیم غم و غصه بکشیم تازه میخوای ببریمون اون دنیا هم عذاب و اینا بکشیم؟ بابا بیخیال این چه کاری بود کردی خدایا؟ حوصلت سر رفته بود گفتی چه کنم چه نکنم بذار چار تا آدم خلق کنم سرگرم بشم؟؟؟!
وقتی این فکرا داشت توی سرم رگباری وارد میشد حسابی ترس ورم داشت ترس از خدا. نمی تونستم جلوشونو بگیرم. من نبودم که فکر میکردم فکرها بودن که رو سر من آوار می شدن. بهر حال که خودم هم از این فکرها شرمنده بودم اما نمیتونستم جلوشون رو بگیرم.
هرچی که بود درون مایه اش این بود که خدایا واسه این که خودت رو سرگرم کنی ما رو خلق کردی و ما داریم این همه اذیت میشیم و سختی می کشیم که شما سرگرم بشی چون من هرچی فکر میکنم فایده دیگه ای به ذهنم نمیرسه؛ به عبادت ما که نیاز نداشتی، به عشق و محبت ما که نیاز نداشتی کلا چیزی نیست که تو بهش نیاز داشته باشی ما هم نبودیم پس نیازی هم توی ما نبوده! پس چی بوده قضیه؟ لابد از فرشته ها خسته شده بودی دیگه. منم بودم از موجودی که کاری جز عبادت نمیکنه و اصلا مخالفت نمیکنه خسته می شدم. حالا میخواستی واسه خودت سرگرمی جدید بسازی می ساختی ولی لااقل یه کم بهتر میساختی یه کم درجه سختیش رو کم میکردی یه کم ظرفیت مخالفت رو میاوردی پایین انقدر گناه و معصیت نباشه، هم نوع کشی رو اصلا غیر ممکن میکردی، حسادت دیگه خیلی ظلمه خودت یکی رو خوشکل تر و بهتر خلق کردی یکی رو زشت تر و بدتر خودتم حسادت رو خلق کردی تا هردوشون از شرش زجر بکشن!
و یک عالمه از این تیپ فکرها که با اینکه خیلی زشت هست ولی به شما هم گفتم به خاطر اینکه شاید شما هم توی یکی از روزهای سخت زندگیتون به این درجه از گستاخی رسیده باشید که تو سرتون از این فکر ها کرده باشید و حالا اینجا همون کشیده که به صورت من نواخته شد به صورت شما هم نواخته بشه به حول و قوه الهی!
مسلما وقتی توی حس باشی و احساس کنی داری کلام خدا رو میخونی تاثیرش بیشتره.
اون کشیده این آیه مبارکه بود:
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ ﴿١٦﴾
و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن دو قرار دارد به بازی نیافریده ایم. (۱۶)
لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِينَ ﴿١٧﴾
اگر می خواستیم بازیچه و سرگرمی انتخاب کنیم، چنان چه، [بر فرض محال] کننده [این کار] بودیم، آن را از نزدِ ذاتِ خود [برابر با شأنمان] انتخاب می کردیم [نه از آسمان و زمین که مملوکِ ما هستند.] (۱۷)
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ۚ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ ﴿١٨﴾
نه، بلکه [شأن ما این است که] با حق بر باطل می کوبیم تا آن را درهم شکند [و از هم بپاشد] پس ناگهان باطل نابود شود؛ و وای بر شما از آنچه [درباره خدا و مخلوقات او به ناحق] توصیف می کنید. (۱۸)
اینکه گفته ما حق را بر باطل میکوبیم تا آن را در هم شکند منو به این فکر انداخت که انگار ما انسان ها و حتی حیوانات و بقیه، باید باشیم. باید می بودیم. نمیدونم جرأت ندارم بگم مثل خدا که هست و بایدم باشه ما هم هستیم و بایدم میبودیم «گفتم دیگه». یه همچین فکرهایی برام ساخت و اینکه مهم نیست چرا ما خلق شدیم مهم و ترسناک قضیه اینه که حالا که خلق شدیم بهتره حق باشیم نه باطل. شوخی در کار نیست. بازی و سرگرمی هم نیست قضیه جدیه.
و لکم ویل مما تصفون جمله ای بود که فکر کردم خدا خودش مستقیم داره به من و فقط من میگه و خاک تو سر من با این مغز پوکم… چرا من انقدر گستاخم یعنی آدم چقدر میتونه پررو و بی حیا باشه که در مورد خدا هم اینطوری فکر و خیال ببافه.
و نکته جالب دیگه ای که نظر منو به خودش جلب کرد این بود که انقدر خدا علم و آگاهی داره که هیچ و انقدر این قرآن کامل و پاسخ گو هست که هیچ اگه کسی واقعا دنبال جواب واسه سوالاش باشه همین که شروع کنه به خوندن این کتاب مبارک، معجزه وار جواب سوالش جلوش سبز میشه و بسیار تاثیر گذاره. خیلی جالبه.
متاسفانه متاسفانه متاسفانه متاسفانه متاسفانه متاسفانه متاسفانه متاسفانه
باز هم با خوندن این سوره شبهات ذهنم بیشتر شد در مورد مساله شیعه و سنی که گفتم خدمتتون ولی بی توجه به شبهات ادامه میدم و این دفعه پر دل و جرأت تر از قبل. انگار دیگه چیزی برای از دست دادن نداشته باشم یا اینکه می دونم لب مرز نگه داشته میشم و هیچوقت سقوط نمیکنم به وادی تسنن چون وقتی یاد واقعه کربلا میفتم ته دلم به حقانیت حسین علیه السلام قرصه.
شبهه ها رو به شما نمیگم خخخ دلتون نخواد. می ترسم باعث شر بشه.
امیدوارم توی این چند خط نوشته برای شما یه جمله مفید بوده باشه.
در پناه خدا شاد و سلامت باشید…
داعی الی الله
https://daee.kowsarblog.ir/
آخرین نظرات