حضرت سیّدالشّهداء«سلاماللهعلیه» در روز عاشورا و پس از شهادت همۀ اصحاب و یاران، یعنی در آن موقعیّت حساس، که لازم است مهمترین و حساسترینِ مطالب بیان شود، آخرین وصیّت خود به فرزند برومندشان که در حقیقت آخرین وصیّت ایشان به شیعیان و بلکه بشریت است را چنین بیان می فرمایند:
«یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»[۲]
ای فرزندم، از ظلم به کسی که در برابر تو، یاری کنندهای جز خداوند ندارد، بر حذر باش.
چند سال پیش یه فیلمی در فضای مجازی دیدم که یه مادر بچه خودش رو با یه چیزی مثل نمیدونم سیم فلزی بزرگ نمیدونم چی میزد! تو یه جای باز بودن مثل کوچه و بچه حدودا 5 ساله بود. به نظر هندی میومدن. مادر بچه رو میزد و بچه چند قدمی با گریه فرار میکرد و باز برمیگشت نزدیک مادر.
دلم خون میشه وقتی به اون فکر میکنم. اون فیلم برای همیشه روح منو آزار میده ولی درس بزرگی بود…
واقعا حیف از کلمه مادر هست که برای بعضی از مونث ها به کار ببریم.
هروقت پسرم یه کار بد و خطرناک میکنه، میرم حواسشو پرت میکنم و میگم « نه، اجازه نیست» و یاد گرفته که نه اجازه نیست یعنی نباید این کارو بکنه و وقتی بهش نگاه میکنم فقط یه چیز میبینم:
طفلی که یاری کننده ای جز خدا نداره.
لطفا با دیدن آیات قرآن فرار نکنید، کپی پیست نیست، علمی نیست اما
آموزنده هست، حرف دله بهتون قول میدم. زیباست از دل قرآنه بخونید…
بسم الله الرحمن الرحیم
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ﴿١١﴾
و برخی از مردم اند که خدا را یک سویه [و بر پایه دست یابی به امور مادی] می پرستند، پس اگر خیری [چون ثروت، مقام و اولاد] به آنان برسد به آن آرامش یابند، و اگر بلایی [چون بیماری، تهیدستی و محرومیت از عناوین اجتماعی] به آنان برسد [از پرستش خدا] عقب گرد می کنند [و به بی دینی و ارتداد می گرایند]، دنیا و آخرت را از دست داده اند، و این است همان زیان آشکار. (۱۱)
لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْكُمْ ۚ كَذَٰلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاكُمْ ۗ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ ﴿٣٧﴾
هرگز گوشت هایشان وخون هایشان (قربانی های مراسم حج) به خدا نمی رسد، بلکه تقوای شما به او می رسد. این گونه آنها را برای شما رام و مسخّر کرد تا خدا را به [شکرانه] اینکه هدایتتان کرد به بزرگی یاد کنید؛ و نیکوکاران را [به لطف و رحمت خدا] مژده ده. (۳۷)
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ ﴿٧٨﴾
و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است، جهاد کنید؛ او شما را برگزید و بر شما در دین هیچ مشقت و سختی قرار نداد. [در دینتان گشایش و آسانی قرار داد مانند گشایش و آسانیِ] آیین پدرتان ابراهیم، او شما را پیش از این «مسلمان» نامید و در این [قرآن هم به همین عنوان نامگذاری شده اید] تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه بر مردم باشید؛ پس نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و به خدا تمسّک جویید. او سرپرست و یاور شماست؛ چه خوب سرپرست و یاوری و چه نیکو یاری دهنده ای است. (۷۸)
*************************************************
سوره های مریم و طه و انبیا رو وقتی میخوندم از هر آیه هزار جور فکر مختلف به ذهنم می زد اما سوره حج اصلا اینطوری نبود.
اون سه تا سوره قبلی رو طی سه یا چهار جلسه خوندم اما این سوره دو ساعته و پشت سر هم خوندم به این امید که به یه چیزی بر بخورم. یه سوژه جذاب مثل قبلی ها.
توی این سوره فقط و فقط سه تا آیه نظرم رو به خودش جلب کرد که اول مطالب نوشتم اما فکر میکنم این آیه ها فکر های بکر و تازه ای به ذهنم رسوند چیزهایی که هیچ جایی قبلا نخوندم و ندیدم و شاید به زبون آوردنش یه کم جسارت و جرئت بخواد…
تو آیه 11 سوره حج داره حال امثال من رو بیان میکنه. میگه اگه عبادت هاتون و اعتقاداتون سبک باشه، کورکورانه باشه، از روی عادت و از ترس از دست دادن دنیا و موهبت هایی که دارید باشه و برداشت های فراوونی که با خوندن خود آیه به ذهن آدم میرسه؛ اونوقت هست که شما بدبخت ترین بدبخت ها هستید، خسرالدنیا والاخره! هستند کسانی که به خاطر دنیا آخرتشون رو از دست میدن اما اونا لااقل دنیایی داشتند هرچند زمانش نسبت به آخرت خیلی کوتاه و ناچیزه اما کسی که دنیاش رو بذاره برای عبادت خدایی که چندان بهش خدای نکرده اعتقاد نداره یا اعتقادی که داره به تقلید از خانواده و اطرافیانه و دینش رو با آگاهی انتخاب نکرده این بیچاره از اون گناهکار هم بدبخت تره! چون همون دنیاش هم گذاشته عبادت دست و پا شکسته کرده و نرفته خوشی کنه و نرفته اعتقادش رو هم درست کنه،تنبلی کرده و هیچ کاری نکرده.
(این چیزی نیست که تو کتاب تفسیر خونده باشم این نوشته ها کار ذهن بیخود خودم هست و ممکنه اشتباه باشه. خودتون بهش فکر کنید اینجا فقط زمینه برای فکر کردن به آیات قرآن محیا شده)
آیه دیگه ای که یه نکته جالب برام داشت و بهتره بگم مور مورم شد و احساس کردم یه چیزی میدونم که هیچکس نمیدونه چون تا حالا این رو جایی نشنیده بودم، آیه 37 سوره حج بود. اونجاش که میگه وَلَٰكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْكُمْ نمیتونم بگم چقدر دلم خواست تقوا داشته باشم. نمیدونم اصلا برداشت من از این آیه درست هست یا نه ولی بهرحال احساس کردم انگار این همه خدا داره میگه منو بپرست و فقط من و فقط من و کار خوب و شایسته بکن و اینا، اصل اصلش اینه که اون تقوایی که باعث اون کارهای شایسته میشه برای خدا مهمه. مثل اینکه فهمیدم خدا دنبال چی میگرده، یه لحظه احساس نیوتن بودن بهم دست داد، فکر کردم چقدر زبلم که اینو فهمیدم، چون تا حالا اینو جایی نشنیده بودم. همیشه شنیدم هیچ فایده ای از ما به خدا نمیرسه و خدا به عبادات ما دلبستگی نداره و فقط برای خودمون خوبه که عبادت کنیم و فکر میکنم از این آیه برعکسش رو برداشت کردم خدا داره میگه تقوای شما به من میرسه. خیلی دلم خواست یه چیزی داشته باشم که خدا دنبالش باشه!
(المیزان جلد 28، خداوند می فرمایند چیزی از قربانی ها از قبیل گوشت و خون آنها عائد خدا نمیشود چون خدا منزه است از جسمیت و از هر حاجتی، تنها تقوای شما به او میرسد؛ آنهم به این معنا که دارندگان تقوا به او تقرب میجویند…
این قربانی ها اثر معنوی برای آورنده اش دارند و آن صفات و آثار معنوی است که جا دارد که به خدا برسد، به معنای اینکه جا دارد که به سوی خدای تعالی صعود کند و صاحبش را به خدا نزدیک کند، آنقدر نزدیک کند که دیگر حجابی بین او و خدا نماند.)
میخوام یه چیزی از خودم بگم. اینکه خیلی متلک میشنوم خیلی ناسزا میشنوم که میتونم جواب های بسیار سوزان بدم، اما این کارو نمیکنم، هیچ جوابی نمیدم، لبخند میزنم و سری تکون میدم انگار باهاشون موافقم! کار ندارم که اونا چرا این کارو میکنن و وقتی میبینن یکی جواب نمیده میرن سراغش و از زبون به زبون شدن کسایی که بهشون جواب میدن اجتناب میکنن، با این کار دارم که بابام بهم میگفتن این تقوا هست و این باعث رشدت میشه! مواظب باش مثل اونا نشی! درسته که داری باهاشون معاشرت میکنی و ناخواسته یکم شبیه اونا میشی اما میتونی مراقبت کنی و اگه بتونی ارزشش بیشتره.
با خوندن این آیه احساس کردم یه مدال افتخار گردنم افتاد. تازه مدال سال بعد و سال بعد و سال بعد هم مال منه! خخخ
بذارید یه کم از خودم تعریف کنم، چیزی که میگم برای خواننده تاثیرگذاره، از نظر روانشناسی ثابت شده اگه به آدم گفته بشه یه کاری خیلی سخت و محاله واقعا سخت و محال میشه ولی اگه ببینیم که نه سخت یا محال نیست و یه نفر موفق شده اون کار برای ما هم ممکن و آسون میشه. خیلی وقت ها با خانم هایی صحبت میکنم که از این ناراحت هستند که دچار غیبت هستند و نمیتونن غیبت نکنن و حتی اگه خودشون غیبت کننده نباشن دارن گوش میدن، و من با افتخار و غرور بهشون میگم من نه غیبت میکنم نه غیبت گوش میدم! چون با کسی معاشرت نمیکنم به جز افراد مذهبی و اجازه بدید بگم تحصیل کرده و لطفا از این حرفم خرده نگیرید که بهش اعتقاد دارم اینکه یه آدم تحصیل کرده و یه تحصیل نکرده قابل مقایسه نیستند چون بازم به قول پدر درس خوندن مغز آدم رو باز میکنه و رشد میده. درضمن هرکی بخواد سر درددل باز کنه سریع میگم هیس من نمیخوام بشنوم بذار کارمو بهت بگم الان قطع میکنم برو به یکی دیگه زنگ بزن به اون بگو…!! و با هیچ کس رو در وایسی ندارم.
خدارو هزار مرتبه شکر… هرچقدرم بدی دارم این یه دونه چیز رو دارم که باعث خوشحالیم هست.
اینا رو گفتم که بدونید میشه. میشه غیبت نکرد و نشنید. شاید شما خودتون هم همینطوری هستید و شاید هم روشتون تو دفع غیبت از من بهتره ولی اگه خدانکرده …
بقیشو نمیگم خودتون بعد از خدانکرده رو میدونید چی میخواستم بگم. به امید خدا. انشاالله خدا به هممون کمک کنه.
و برسیم به آیه آخر. آیه 78 سوره مبارکه حج که میفرماید در راه خدا جهاد کنید جهادی که شایسته باشه! این امر هست دیگه و از این واضح تر نمیشه کسی رو به چیزی امر کرد. پس واجبه. جهاد . پس چرا ما هیچ کاری نمیکنیم. از اسم جهاد معلومه قرار نیست کار آسونی باشه. قرار نیست روزی پنج وعده نماز و یه ماه رمضونم روزه و تمام. نه بابا انگار باید یه کار دیگه هم بکنیم. جهاد جهادی که شایستگی برای خدا بودن رو داشته باشه. شاید سالی یک نفر رو مسلمون کردن برای جهاد خوب باشه نه؟ من فکر میکنم محاله من با این بی اطلاعی و نادونیم بتونم یه نفر دیگه رو مسلمون کنم. همیشه اینطور فکر میکردم. الان با این آیه فکر کردم نه باید سعی خودمو بکنم. فکر کردم تا حالا امتحان نکردم شاید بشه.
بذارید یه اعترافی بکنم. فکر میکنم اگه شروع به نوشتن وبلاگ کنم هیچ بازدیدی نمیشه و سرخورده میشم. اما شروع کردم و بازدید شد و خوشحال شدم و تشویق شدم و ادامه دادم. فکر میکردم اگه برای یه سایت کار کنم مطالبم روی سایت نمیره و رد میشه که هیچ بعدشم بازدید نداره. مطالبم روی سایت رفت و بازدید باورنکردنی داشت که باعث شد مدیر سایت شخصا بهم زنگ بزنه و ازم تشکر کنه و بهم بگه بیشتر مطلب بفرستم. اون روز یکی از بهترین روزهای زندگیم بود چون احساس مفید بودن کردم.
الانم فکر میکنم هیچوقت نمیتونم یه نفرم مسلمون کنم اما ته ذهنم یکی داره میگه: از کجا انقدر مطمئنی؟؟؟ یکی میگه: برو بابا تو قبلا هم در مورد خیلی چیزها مطمئن بودی!!! فکر میکنم داره راست میگه! هممون خودمون رو دست کم میگیریم. توانایی ما خیلی بیشتر از اون چیزیه که باورش داریم.
باید دست به کار بشم. باید! دست به کار بشم. کار ندارم مراجع عزام تقلید این رو واجب کردن یا نه، که نکردن حتما به دلایل فراوان، اما چیزی که من از آیه برداشت کردم وجوب بود. اینکه باید! برای خدا اونطوری که شایسته خدا باشه کاری بکنیم.
و نکته زیبای بعدی اینکه آخر آیه 78 می فرماید: وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ . از خدا کمک بخوایم و خدا کمک دهنده خوبی هست. وقتی وبلاگ دوستان رو میخونم (مثل مطلب اخیر سربازی از تبار سادات عزیز) زیاد میبینم که تعریف میکنن تو موقعیت بدی بودن و از خدا کمک خواستن و اصلا خدا رفیق تنهاییاشون هست و اینا، متاسفانه در مورد من اینطور نبوده. تصمیم دارم باشه. از خدا کمک بخوام تو هر مساله کوچیکی. دلیل اینکه از خدا کمک نمیخواستم اینه که روم نمیشه از خدا در مورد یه مساله دنیایی کمک بخوام. فکر میکنم کار زشتی هست. حقیرانه هست. میدونم دنیایی نیست یه صحنه امتحان هست که میگذره، بازم خودم رو مشغول کنم و تازه درمورد این دنیا از خدا هم کمک بخوام! قبلا در این مورد با افرادی صحبت کردم و اونا بهم گفتن که دلیل اینکه ما میخوایم مشکلات دنیاییمون رفع بشه اینه که میدونیم یه امتحانه و دوست داریم سربلند باشیم و از خدا کمک میخوایم برای رفع مشکل و سربلندی توی این امتحان؛ این حرف منو قانع نکرده! اما این آیه شاید باعث بشه برای امور دنیایی هم از خدا کمک بخوام چون شاید چون خدا خوشش میاد و خودش داره میگه ازم کمک بخواه. هرچند هنوزم لازمه درموردش فکر کنم ببینم چه کاری درسته.
اجازه میخوام یه مطلب خارج از آیات بگم؟! از اینجا به بعد نوشته های شخصی هست که اگه دوست نداشتید نخونید…
یکی از خاله های حقیر بیماری روحی روانی دارن، یادمه خیلی سال پیش وقتی که جمع خواهر برادرهای اون خاله محترم جمع بود گفتم آخه چرا همتون ولش کردید؟ چرا تنهاش گذاشتید؟ نمیرید بهش سر بزنید؟ سال به سال هم نمیرید. منم اگه صبح تا شب تو خونه باشم دیوونه میشم. شوهر خاله مذکور اجازه نمیداد خالم از خونه بیرون بره و خودش هم خاله رو مهمونی و دورهمی نمی برد تصور شخصی من این هست که دلیلش اینه که خاله من تو جوونی فوق زیبا بوده و شوهر خاله فوق زشت! شوهر خالم از اون آدم کوچولو هاست که دیدید حتما و خاله من تو جوونیش یه حوریه زمینی بوده. عکساش و تعریف های بقیه و البته نقش زیبای صورتش که هنوز باقی مونده گواه این حرف منه.
بهرحال که خاله بیزبون من رو به زور شوهر میدن به اون آقا و تنهاش میذارن. اونا صاحب پنج فرزند میشن چهارپسر و یه دختر. میتونید تصور کنید پنج تا بچه پشت هم چقدر سخته؟ مامان بزرگم جوون که بوده میرفته کمک خالم بهرحال یه خورده از کارهاش رو کمکش میکرده. میرفته اگه لباسی روهم شده بوده میشسته، اگه گاز کثیف بوده تمیز میکرده، بی خبر می رفته تا کمک کنه. اما وقتی پدربزرگم فوت میکنن دیگه مامان بزرگ نمیره سر بزنه و خواهر برادر هم نمیرن سر بزنن و نتیجه این میشه که خاله من اگه قرصاش رو نخوره حتی متوجه نمیشه کی هست و کجا هست!
همه این ها رو گفتم که برسم به اینجا، که بگم بیاید بی خیر نباشیم، خیرمون به کسی برسه مخصوصا به نزدیکانمون. داییم میگفت من هیچوقت دوست نداشتم برم خونه اونا! چون همین که از در خونه میرفتم تو بهم کار میفرمونده! (این یه اصطلاح یزدی هست فکر کنم کارفرموندن یعنی دستور دادن به انجام کاری) بهرحال که خاله ها هم همین رو تایید کردن. یکی میگفت هر بار رفتم تو آشپزخونش گازش کثیف بوده با سیم ظرفشویی یه ساعت وایمیسادم تمیز میکردم یه بارم نمیگفته نکن و اصلا نمیومده تو آشپزخونه ببینه من دارم چی کار میکنم! و از این قبیل حرف ها… بابا بیخیال… بیاید انقدر بی خیر نباشیم… اگه میتونست خودش همه کاراش رو میکرد. کی هست که دلش نخواد خونش همیشه تمیز باشه و وقتی مهمون میاد به بهترین وجه ازش پذیرایی کنه و بشینه کنارش حرف و خنده راه بندازه. اونم دلش میخواسته فقط شرایطش رو نداشته. من از نزدیک دیدم خونه و زندگیش رو. چارتا پسر که بد بار اومده بودن و احساس میکردن پادشاه یه کشور هستن و دایم خرده فرمایش داشتن و یه شوهر غرغرو که صبحونه ناهار شامش ساعت مشخص داشت و چایی و عصرونه و خواب و بیداریش قانون داشت و تحملش برای من که سالی یه ساعت میبیبنمش سخته.
کاشکی داییم وقتی میدید خالم انقدر بهش نیاز داره که نمیذاره از راه برسه و یه کاری ازش میخواد به این فکر میکرد که هیچ کس خریدهاشو براش انجام نمیده و مجبوره از تو بخواد و خدا میدونه چقدر از دیدنت خوشحال شده. کاش خواهراش که خونه های خودشون از لوکس بودن و تمیز بودن یک هست از سر بیکاری هم که شده هفته ای یه بار میرفتن یه دستی به روی خونش میکشیدن و یه کم خوش و بش میکردن.
یادمه وقتی دبیرستانی بودم خیلی شور و شوق داشتم و خالم رو با هر اصراری که بود بردم سینما و چهره خندونش هنوز یادمه. خیلی خیلی مهربون بوده و هست و چهره خندونش فقط یادمه و این بهترین خاطره ای هست که از ایشون دارم اون شب توی سینما و خنده های از ته دلمون.
میشد که از این خاطرات بازم ساخته بشه و مسلما کمک بزرگی بود.
کاش ما آدما بی خیر نباشیم! خیرمون به بقیه برسه. اگه کاری هست که از دستمون بر میاد انجام بدیم. قبل از اینکه دیر بشه به داد کسی برسیم که به کمک ما نیاز داره.
کوتاه کنم که حرف زیاده.
میخواستم بعضی از قسمت ها رو حذف کنم که تعریف از خود محسوب نشه ولی حیفم اومد به خدا، به نظرم هرکدومش یه تلنگره ، میتونه مفید باشه. امیدوارم اینطور باشه.
امیدوارم باعث اتلاف وقتتون نشده باشم.
به یاد خدا باشید…
داعی الی الله
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خودت باش دختر عنوان صحبت های من نیست. اسم یه کتابه. نوشته ی «ریچل هاریس» و ترجمه «هدیه جامعی»
داعی کتاب های زیادی در مورد موفقیت و هدف مند بودن و چطور به آرزوهامون برسیم و اینها خوندم اما باز هم میخونم چون هنوز موقعیتم تغییر نکرده!!! خخخ
نه که کتاب ها به اندازه کافی مفید نبودن بلکه من به اندازه کافی شور و اشتیاق نداشتم.
تو اکثر قریب به اتفاق اون کتاب ها مهمترین نکته این هست که آدم هدفش رو یادداشت کنه، بنویسه و بذاره یه جایی که جلوی چشمش باشه. این کار باعث میشه ذهنش بدون اینکه خودش خبر داشته باشه برای رسیدن به اون هدف برنامه ریزی کنه و انگار تو حالت انتظار باشه تا وقتی کوچیکترین موقعیت مناسب پیدا شد اونو تو هوا بقاپه…
من این کارو کردم. هدف هامو نوشتم. یادم نیست چی مینوشتم ولی چیزی که قشنگ یادمه و در واقع باید بگم میدونم اینه که من هیچ هدفی ندارم. هیچ چیزی توی این دنیا نیست که آرزوی من باشه. «یادم نیست» فعل درستی نیست چون لازم نیست یادم باشه هنوزم همینطوره. انگار چیزهایی که دارم منو قانع کرده.
شاید مال یزدی بودنم هست خخخ آخه میگن یزدی ها قانع هستن!
سلامتی نسبی، خانواده نسبی، آرامش و امنیت در سایه نظامی که حداقلش اینه که با مسلمان بودن ما مخالفتی نداره، رهبری که عاشقشم و بخوام از شعار بیام بیرون این چیزایی که هست برام کافیه. هیچوقت دلم ویلای شمال نخواسته و نمیخواد. دلم طلا و جواهر و سرویس و نیم ست و ال و بل نمیخواد، حتی چیزایی که دارم هم گذاشتم بانک و سال به سال سمتش نمیرم و الان پاک پاک هستم هیچی بهم آویزون نیست علاقه ای به زیور آلات ندارم هیچ یه جور بی احترامی به خودم میدونم که بگذریم، و خلاصه اینکه خیلی نشستم فکر کردم به چیزای مختلف با بالاترین ورژنش و وقتی با خودم صادق بودم دیدم هیچ کدومشون رو نمیخوام.
شاید دلیل اینکه هیچ کاری نمیکنم هم همین باشه.
هیچ چیزی نیست که دلم رو به خودش مشغول کنه.
بعد از خوندن این کتاب یه کم غصه دار شدم که چرا من هیچ هدفی ندارم. داشتم خودم رو با این فکر ها قانع میکردم که این یه افتخاره تو دین ما اینکه به دنیا دلبستگی نداشته باشی یه فضیلته. اما ته دلم می دونم که این یه بهونه و توجیه الکی هست.
چند تا چیز به ذهنم رسید برای اینکه خودم رو از این وضعیت بیرون بیارم. یکی اینکه برای آرزوی عزیزانم تلاش کنم. مثلا میدونم بابام همیشه دلشون یه خونه سنتی به سبک قدیمی یزد میخواسته نمیدونم دیدید یا نه اونطوری که حیاط وسط هست و اتاق ها دور تا دور با دیوارهای کاهگلی خوشکل و شیشه های رنگی رنگی درهای چوبی و اینا. مامانم هم همیشه دلش میخواسته یه تیکه زمین تو روستا داشته باشه و روستایی زندگی کنه خودش بکاره برداره دام داشته باشه و اینا. داداشم هم دلش یه ماشین شاسی بلند میخواد الان پراید سواره که به سختی توی پراید جا میشه چون قدش خیلی بلنده و واقعا هم هرجور حساب کنی باید شاسی بلند سوار شه - یه کم برم تو حاشیه: چند سال پیش مهران مدیری برنامه دورهمی رو که ساخت یادم نیست باید چی کار میکردیم که سانتافه جایزه میدادن که آخرشم نفهمیدم دادن یا نه؛ یادمه که پیام میدادم و خرید میکردم که امتیاز بگیرم و بدون ذره ای شک اگه برنده میشدم سانتافه رو میدادم به داداشم حتی به خودشم گفته بودم. از حاشیه بیایم بیرون- آبجیمم دلش یه لپ تاب نو میخواد که الان خیلییییی گرون شده 35 تومن در میاد یه درست درمونش!
بهرحال که درسته که نمیدونم خودم دلم چی میخواد اما میدونم عزیزانم دلشون چی میخواد و میدونم که دلم میخواد عزیزام به آرزوهاشون برسن.
شاید شعاری به نظرتون بیاد اما این واقعیتی هست که از ته دلم میگم.
به اضافه یه فکر دیگه که به ذهنم رسید. این یکی بیشتر شعاری به نظر میاد.
اطرافیان جدید من کسانی هستند که انگار آمریکازاده هستند. جوری از کشور آبا و اجدادیشون، ایران بدگویی میکنن که انگار کشور دشمن خونیشون هست و جوری سنگ آمریکا رو به سینه میزنن انگار نه انگار که باید بگیم مرگ بر آمریکا به دلایل مختلف که اگه یه روز یادم موند درموردش میگم. و البته که اونا مخالف گفتن مرگ بر آمریکا و اینا هستند. من مجبور به معاشرت با این آدم ها هستم البته از معاشرت باهاشون لذت میبرم به جز وقت هایی که حرف از دایره خانواده وسیع تر میشه و وارد دایره کشور میشه. وای که دیوانه میشم. دلم میخواد همون لحظه بمیرم و اون حرف های آزار دهنده رو نشنوم. اما چند روز پیش همون حرف های آزار دهنده به من خیلی کمک کرد. به این فکر افتادم که چطوره من یه کاری بکنم. اعتماد به نفس خیلی بالایی دارم و میدونم که اگه عمری باشه و اگه خواست خدا هم همین باشه می تونم یه کاری بکنم که اوضاع یه کم بهتر بشه.
دایم باید اینو بشنوم که قیمت فلان جنس زمان شاه این بوده الان این شده! تازه تو دنیا سابقه نداشته که قیمت ها طی دو سال 4 برابر بشه یا حتی بیشتر. و از این جور حرف ها که ارزش نداره کلمات رو براشون استفاده کنم و اون مفاهیم آشغال رو منتقل کنم.
من هربار یه چیز رو میگم فقط یک جمله میگم خود ما چی کار کردیم؟ من که خداوکیلیش باشه هیچ کاری واسه کشورم نکردم اگه همه مثل من بودن که همینشم نبود، خدا خیرشون بده حتی اگه رفتن دزدی هم کردن از من زرنگ تر بودن من که همینشم نکردم. یعنی خیلی حرفه ای توپ رو به زمین خودشون منتقل میکنم شروع میکنن به تته پته کردن و خیلی زود بحث جمع میشه. هممون میدونیم هیچ کاری واسه کشورمون نکردیم فقط منتظریم یکی یه کاری بکنه بگیم کم بود بیشتر باید زحمت میکشید!
از این چرت و پرت ها بگذریم که انگار فک من بازم گرم شده و اختیارش از دستم در رفته.
نتیجه نهایی این بود که من هدف پیدا کردم. دلم میخواد اقتصاد خانوادم و اقتصاد کشورم رو متحول کنم. دلم میخواد انقدر پول داشته باشم که بتونم قیمت ها رو پایین نگهدارم. انقدر پول داشته باشم که حقوق ماهیانه طلبه ها 700 هزار تومن نباشه! 7میلیون توومن باشه. دلم میخواد سانتافه و خونه قدیمی و لپ تاب و خونه باغ روستایی رو با درامد یک سال بخرم و سال های بعدی به فکر چیزهای مهم تری باشم.
دلم میخواد از ترامپ پولدار تر باشم! دلم میخواد کسی باشم که وقتی اقتصاد دولت به مشکل برخورد بهم زنگ بزنن و بگن انقدر لازم داریم و من فرتی بریزم به حسابشون. دلم میخواد مردمم خوشحال و خوشبخت باشن. دلم میخواد برم توی بازی های آن لاین و هم اسلحه هارو برای همه برای همیشه بخرم تا بچه های طفل معصوم مردم منت این و اون رو نکشن که براشون اسلحه بخرن تا بتونن بازی کنن.
- اگه دلتون نمیخواد مطلب غمگین بخونید اینو نخونید اصلا خوندنش لازم نیست: - (حالا دارم میگم دلم چیا میخواد بذارید سرتون رو به درد بیارم و بگم که دلم میخواد هیچ کس حداقل تو کشور من دزدی نکنه. میدونید چند سال پیش یکی از اقوام ما رو به خاطر طلا کشتن! تک پسر بود حدودا 25 ساله و بی نهایت زیبا، چشم های درشت آبی و پوست سفید و لپ های سرخی که فکر میکردی سرخاب مالیده و موهای بور و به اضافه اینکه پسر بسیار مذهبی بود که میتونم اینطوری تشریح رو خلاصه کنم که برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده بود و منتظر زمانش بود… دو تا برادر لر برای دزدی اومده بودن یزد و با اینکه لازم نبوده بکشنش میتونستن ببندنش اما کشته بودنش؛ با سیم فلزی که دور گردنش پیچیده بودن و اینم بگم که با لباس پلیس اومده بودن و خودشون رو پلیس جا زده بودن و سوار ماشین پسره شده بودن و اونی که پشت سر نشسته بوده سیم میپیچه دور گردنش و آه آه آه و اشک… امیدوارم آزرده خاطر نشده باشید من که شدم!)
به خاطر طلا، پول…
میدونید من فکر میکنم مغز اون دو تا خالی خالی بوده. هیچ چیزی از ارزش های انسانی بهشون یاد داده نشده. نه تنها دین رو یاد نگرفتن اخلاق هم یاد نگرفتن و نباید اینطوری باشه. الان دیگه دوره زمونه ای هست که همه جا تلوزیون و تلفن همراه و اینترنت هست ولی چرا دین و اخلاق یاد داده نمیشه نمیدونم. نه که مثل کلاس درس، باید نهادینه بشه میدونم همتون منظورم رو میدونید.
و اگه یه روز پولدار شدم صد تا طلبه رو یا بیشتر به طور شخصی استخدام میکنم که فقط بشینن پشت سیستم و دین و اخلاق رو از طریق اینترنت جا بندازن. در قالب لطیفه در قالب فیلم کوتاه انیمیشن یا هرچی که وقتی وقتش برسه درموردش بیشتر فکر میکنم.
این کتاب منو هدف مند کرد. ریچل هاریس تعریف میکنه که چطوری به آرزوش رسیده و در عین حال زندگیش رو هم به بهترین نحو اداره میکرده. درعین حال که یک همسر بوده و مادر چهارتا فرزند! یک کارآفرین موفق هم بوده. و تعریف میکنه از احساسات خوبی که درونش رو پر کردن که باعث میشه آدم دلش بخواد و امیدوار بشه که اگه اون تونست شاید منم بتونم. منم دلم میخواد اون احساسات خاص و خوب رو تجربه کنم و باعث میشه به فکر بیفتیم. گفتم کتاب تو این زمینه زیاد خوندم اما این یکی منو شوراند شاید مال کتاب و احساسات نویسنده باشه که بهم منتقل شده شایدم الان دیگه وقتش بوده که تغییر کنم و هرکدوم از کتاب های قبلی تو این سن به دستم میرسید همین تاثیر رو داشت اما بهرحال که خواستم به شما هم بگم امتحان کنید انشاالله که مفید باشه…
همیشه پر حرفی میکنم. شرمنده ام.
کتاب خودت باش دختر متفاوته از کتاب های هدف مندی دیگه. این کتاب برای خانم ها خیلی مفیده خیلی. احساس میکنم راچل هالیس خیلی شبیه منه. وقتی کتابش رو میخوندم احساس میکردم داره نهایت تلاشش رو میکنه که ذره به ذره تجربیاتش رو به همه خانم ها یاد بده و این کارو داره از صمیم قلبش انجام میده. یکی از فصل هاش هم پر هست از نکته های آموزنده برای خانم های متاهل درمورد روابطشون با جناب همسر، روابط غیر قابل ذکر! خخ
خواستم این کتاب رو بهتون معرفی کنم و بگم هم برای زندگی شخصی یک خانم خوبه و هم برای زندگی اجتماعی و شغلیش که این کتاب رو مطالعه کنه.
چند وقته کارم شده معرفی کتاب. قرار به این نیست اما به طور اتفاقی پیش اومد که کتاب های خوب به دستم رسید و حیفم اومد معرفی نکنم.
امیدوارم این رو هم مطالعه کنید و براتون مفید باشه.
و امیدوارم حرف ها و دل گفته های من شما رو به یاد احساسات و تصمیماتی بندازه که شاید قبلا گذروندیدشون و با تجدید یاد اونها حالتون بهتر بشه و موتور محرک شما رو فعال کنه!
امیدوارم همه اونهایی که این مطلب طولانی رو خوندن چند سال دیگه برام پیام بذارن که تحت تاثیر این پست و این کتاب به یه کارآفرین موفق تبدیل شدن.
به یاد خدا باشید…
داعی الی الله
بسم الله الرحمن الرحیم
کتابی به نام « شبهای پیشاور » در «دفاع از حریم شیعه» برای مطالعه به دستم رسیده که بسیار بسیار باعث شگفت زدگیم شده.
«مرحوم سلطان الواعظین شیرازی» مولف این کتاب شگفت آور هستند.
این کتاب مجموعه مناظرات جناب سلطان با دو نفر از روحانیون اهل سنت است به نام های «حافظ محمد رشید» و « شیخ عبدالسلام» که اهل کابل بودند و تا ده شب با جناب سلطان به مناظره مشغول میشوند. مرحوم سلطان در زمان این مناظره بیش از سی سال نداشتند.
اینها رو از روی جلد کتاب نوشتم. به نظرم مهم بود برای اینکه آدم متوجه بشه داخل این کتاب چی نوشته شده و چی قراره گیرش بیاد!
در منزل یک فردی هر شب بعد از نماز این جلسات مناظره تشکیل میشده و بعضی وقتا تا طلوع فجر طول میکشیده.
وقتی آدم این کتاب رو میخونه متوجه میشه که بعضی از اهل سنت و داعش چطور با این خونسردی سر از بدن شیعیان جدا میکنند و چرا شیعیان را حتی از یهودیان و مسیحیان و حتی بی دینان سزاوارتر به مرگ میدونن. واقعا تصوری که اون بیچاره ها از ما شیعیان دارند انقدر بده که من بهشون حق دادم که دست به شیعه کشی بزنن و تا اون حد سنگ دل و بی رحم بشن.
وقتی دین ما جوری هست که یادگرفتنش سخته و نیاز به اجتهاد و درس خوندن داره، طبیعی هست که همه مردم توان این رو ندارن که دین رو با جزییات شخصا یادبگیرن درنتیجه باید تقسیم وظیفه بشه یه عده برن دین رو یادبگیرن و به بقیه هم یاد بدن. مسلما مقلدین اعتماد کامل و صد در صد به مجتهدشون دارن و نباید هم غیر از این باشه. حالا وقتی مجتهدین به مقلدین بگن که یه عده از ایرانیان مجوس عادات سخیفه ای دارن که در اصل یک رویه سیاسی هست و بدعت هایی هست که به دست بیگانگان یهود داخل در دین اسلام شده ( اینا رو از روی کتاب نوشتم! خخ) و خلاصش اینه که شیعه توسط یه فرد یهودی به نام «عبدالله بن سبا یهودی ملعون» برای از بین بردن اصل اسلام تشکیل شده و شیعیان در اصل علی پرست هستند و علی را خدا میدونن و به خاطر دشمنی ایرانیان با عرب ها به خاطر اشغال سرزمینشان این مذهب رو پذیرفتن و خیلی چیزهای بدتر از این که دیگه حال ندارم بنویسم چون خیلی قلمبه سلمبه هست، واقعا حق میدم که جوون های از همه جا بی خبر اهل سنت فکر کنن واقعا همین طوره و برای به دست آوردن رضای خدا و بهشت برین که همین روحانیون اهل سنت وعده میدن دست به شیعه کشی بزنن.
ولی خب همش هم تقصیر علمای اهل سنت نیست، به خورده هم تقصیر علمای شیعه هست! چرا قضیه رو روشن نمیکنن، چرا به جای اینکه از مسایلی که اهل سنت روش حساس شدن دوری کنن بدتر پررنگش میکنن.
اگه بخوام نمونه و اینا بیارم خیلی زیاده و باورتون نمیشه طی یکی دو ساعت حدود دویست صفحه از کتاب رو خوندم و باز برگشتم از اول خوندم و نشستم با بابام در موردش حرف زدم و چون ایشون می گفتن این کتاب رو چند سال پیش خوندن و دلشون میخواد دوباره بخونن من هرچی خوندم رو تند تند براشون تعریف میکردم و ایشون هم استقبال میکردن و خلاصه خیلی حال داد. جاتون خالی و به نظرم همه شیعه ها باید این کتاب رو بخونن و اگه چیزهایی که تو این کتاب نوشته رو ندونن چطوری میتونن اسم خودشون رو شیعه بذارن و بدون دونستن این چیزها ایمان و اعتقاد آدم چیزی جز «نفس باد صبا» نیست منظورم اینه که بادهواست. سست و بی پایه و اساسه.
حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتمأ این کتاب رو اگه برای یک بار هم شده بخونید من که می خوام حفظش کنم از بس به نظرم مهم اومده و جالب ولی شما حداقل یک بار بخونید.
لازم به ذکر است که ذهن ایراد گیر من از این کتاب هم ایراد های زیادی گرفته اما انقدر زیبایی و شگفتی توی این کتاب دیدم که اون ایرادها قطره ای در برابر دریا محسوب میشه.
گفتم شگفتی یادم اومد اولش کتاب رو شگفت انگیز معرفی کرده بودم. بله دلیلش هم این هست که جناب سلطان جواب شبهات و بی ادبی های اهل سنت در اون جلسه مناظره رو از حفظیات خودشون از کتاب های اهل سنت و از مصادر مورد اعتماد اونها بیان میکنه و نه اینکه فقط بگه یه همچین چیزی تو کتاب های شما هم اومده بلکه اسم کتاب اسم راوی و جلد کتاب و صفحه کتاب رو هم از حفظ میگه! باورتون میشه! در مورد هم شبهه یا سوال ده ها مثال از کتاب های مختلف ذکر میکنه که اون سنی ها فرداشب میان میگن که ما صبح رفتیم اون چیزایی که شما فرمودید رو نگاه کردیم و درست بود و عجیب هست که شما (خطاب به جناب سلطان) هم از حسن صورت برخوردارید و هم از حسن سیرت و با این حجم از اطلاعات هستید و به درستی که شما به مانند جدتون رسول الله میمونید و این چیزا. یعنی انقدر تاثیر گذار هست و شگفت آور برای همه. حتما مطالعه کنید.
اینم برای خنده و گریه باهم بگم که به عمق فاجعه پی ببرید: به نظرم اگه یه نفر بمیره و این کتاب رو نخونده باشه به مرگ جاهلیت مرده!!! باور کنید؛ باید؛ مهمه؛ حتما؛ بخونید، به حرفم گوش بدید، سر سری نگیرید، نگید نمیدونم چه دل خوشی داره یا من که ایمانم در حد نهایت هست یا هرچیز دیگه. خیلی مهمه ، خیلی خیلی.
اصلا نمیدونم چی بگم که باعث بشه حتما برید بخونید ولی برید بخونید…
میخوام در حالیکه رو به روتون وایسادم دو تا گوش هاتون رو توی دستم بگیرم و سرتون رو تکون بدم و بگم برو این کتابو بخون! فهمیدی؟ بخونیا! آفرین! (گوشتون که درد نگرفت؟! خخخ)
امیدوارم متوجه عمق فاجعه شده باشید.
یه مثال خلاصه از این کتاب بگم و شما رو به خدابسپارم.
شما می دونستید اهل سنت به «علیه السلام یا صلوات الله علیه» حساس هستند؟ یعنی این ها رو مختص به حضرت محمد میدونن و از نظر اونا اینکه شیعیان به ایمه و اهل بیت سلام و صلوات میفرستند درست نیست و اینکه نباید در تشهد نماز بعد از اللهم صل علی محمد —– گفت و آل محمد. شاید اینشو میدونستید. اما اینو میدونید که دلیل سنی ها برای این اعتقادشون چیه و دلیل شیعیان براش چیه؟
اهل سنت میگن که در سوره احزاب آمده است که: « ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها اللذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» در نتیجه سلام و صلوات مخصوص رسول الله هست و شیعیان کار بدی میکنن که سلام و صلوات رو درباره امامان نیز میارن.
جناب سلطان جواب طولانی میفرمایند با سند و مدرک از منابع اهل سنت که خود پیامبر به کرات فرمودند که صلوات رو اینطوری بفرستید با و آل محمد. که کامل همه رو بیان میکنن اما به جز اون می فرمایند که این آیه هم از سلام و صلوات به غیر رسول نهی نکرده و فقط امر به سلام به پیامبر می کنه نه چیز دیگه. به اضافه اینکه در سوره صافات آیه 37 خداوند می فرماید «سلام علی ال یاسین»که باز از منابع اهل سنت ده ها سند ذکر میکنن که منظور از ال یاسین اهل بیت پیغمبر هستند.
زیبا نبود؟؟؟
به نظر من که بود. و خیلی لازم بود که یه شیعه بدونه.
در گوشه کنار ذهنم داشتم فکر میکردم که حالا که اونا رو این مساله حساس هستند و مسلما علمای ما باید اینو بدونن خب چه لزومی داره که ما بعد از اسم ایمه بگیم علیه السلام؟؟؟ خب مستحب هست واجب که نیست. چطوره حساسیت ایجاد نمیکردیم. خود اون سنی وقتی داشته با جناب سلطان صحبت میکرده بعد از اسم امام علی میگفته «کرم الله وجهه» هر بار اسم امام علی رو میاره بعدش این رو میگه. خب ما هم میتونیم چیزای این طوری بگیم برای احترام و اینها. به نظرم لزومی نداره حتما بگیم علیه السلام که باعث ایجاد حساسیت در اهل سنت بشه. خدانکرده مرض که نداریم. بعدشم فکر میکنم ضررش از منفعتش بیشتره. یعنی اگه گناه نداشته باشه ثواب نداره. چیزی که باعث بدبینی بشه باعث تفرقه بشه ثوابش کجا بود؟!
البته من در مقام اظهار نظر نیستم و فقط دارم بلاگ مینویسم و فضاهای باقی مانده گوگل رو با کلمات در هم بر هم خودم اشغال میکنم. این پاراگراف آخر رو نشنیده بگیرید. ممنونم.
امیدوارم یک جمله مفید در این مطلب برای شما باشه.
شما رو به خدا می سپارم.
به یاد خدا باشید…
داعی الی الله https://daee.kowsarblog.ir/
آخرین نظرات