در خبر است كه فرداي قيامت دو نفر را از جهنم به نزد پروردگار مي آورند و پس از سوال و جواب خداوند مي فرمايد به جهنم بازگرديد. يكي از آن دو با سرعت مي دود به سمت جهنم! و دومي هرچند قدمي كه به سوي جهنم برمي دارد برمي گردد و به عقب و به باري تعالي نگاه مي كند. مي فرمايند هردو نفر را بازگردانيد. هر دو را نزد پروردگار مي آورند. خداوند از اولي سوال مي كند چرا وقتي به تو گفتم به جهنم بازگرد براي بازگشت به جهنم شتابان بودي؟ گفت من در اينجا متوجه شدم كه فرمان خدا را بايد اطاعت كنم. از دومي هم سوال مي شود كه چرا وقتي به تو گفته شد به جهنم برگرد در راه به پشت سر خود نگاه مي كردي؟ گفت اميد داشتم كه لطف خدا شامل حالم شود و نجات يابم. خداوند باري تعالي مي فرمايد هردو را به بهشت ببريد…
همواره از سوي دشمنان اين سوال مطرح مي شد كه آيا لازم است در روز عاشورا در اين ميدان جنگ امام حسين عليه السلام نماز اول وقت به جا آورند؟! آن هم به جماعت؟! اين سوال و تمسخرهاي دشمنان به گوش امام حسين عليه السلام و يارانشان هم رسيد اما هيچ كس توجهي به اين حرف دشمنان نكرد.
دشمنان بعدها خودشان براي تمسخر امام نقل مي كردند كه امام در آن روز به نماز ايستاد و ما به طرف او و يارانشان تيراندازي كرديم و عده اي از ياران امام را كه خود را سپر نمازگزاران قرار داده بودند به شهادت رسانديم. بدين ترتيب مردم به آساني مي توانستند تشخيص دهند و براي نسل هاي آينده نقل كنند كه كدام جبهه حق بود.
اين حكايت تكان دهنده مرا به فكر فرو برد. اگر من در زمان امام و يارانشان بودم، اگر در جبهه اصحاب امام بودم و امام در آن كارزار مي خواستند نماز جماعت بخوانند چه فكري مي كردم؟ چه واكنشي نشان مي دادم؟…
خوب كه فكر مي كنم مي بينم بايد ايمان قوي داشته باشي، ايماني كه بي چون و چرا باشد. قبل از ايمان آوردن همه جوانب را بررسي كن ولي وقتي ايمان آوردي ديگر هيچ چيز را با عقل كوچك خودت نسنج همه چيز را به مولا بسپار، اگر او را باور داري. مثل داستان حضرت موسي و خضر نبي است با اين تفاوت كه موسي هاي اين داستان اين بار بهانه نگرفتند، تسليم فرمان خضرشان بودند و بايد گفت كه گل كاشتند…! احسنت به اين ولايت پذيري، احسنت به اين ايمان قوي، احسنت به اين جان سپاري و رشادت و غيره و غيره.
به آن طرف قضيه هم فكر كردم. به اينكه اگر در جبهه باطل بودم به خاطر جهل يا عناد يا غفلت يا هر دليل ديگري، وقتي نماز امام را مي ديدم، چه فكري مي كردم؟ چه واكنشي نشان مي دادم؟ به خودم مي آمدم؟ چشمم باز مي شد يا نه؟
گاهي ما در جبهه باطليم. از باطل طرفداري مي كنيم، حق را در مقابل خود مي بينيم، نشانه هايش را مي بينيم، سخنانش را مي شنويم ولي متوجه نمي شويم يا نمي خواهيم كه متوجه شويم.
خانمي را مي شناسم كه در دوران جواني در خدمت انقلاب بوده، با آن مقنعه هاي چانه دار آستين دار و چادر و جوراب و همه چيز تمام؛ مي دانم در كلاس هاي عقيدتي سياسي زيادي شركت كرده است و اطلاعات كاملي در رابطه با حجاب و عفاف دارد اما تيپ اين روزهايش حيرت زده ام مي كند. كنار ايشان كار مي كنم. گاهي روسريش را گم مي كند! از سرش بيرون مي آورد تا خنك شود! وقتي مراجعه كننده آقا مي رسد با طمأنينه! دنبال روسريش مي گردد! عجب! چه دنياي عجيبي است. حالش را نمي فهمم. نمي فهمم چرا نمي ترسد… از خدا و از مرگ و حساب وكتابي كه مي دانم باورش دارد. دختر جواني دارد كه از من دو سال بزرگتر است. در مورد دخترش نمي توان كلمه پوشش را هم به كار برد چه برسد به حجاب!
چند روز پيش به همكار ديگرمان مي گفت دخترم تازگي ها ديگر نماز نمي خواند، پسرم كه چند سال است نماز نمي خواند و روزه نمي گيرد! همكارمان مي گفت نه بابا اشتباه مي كني ما ها كه اهل نماز و روزه هستيم كه! گفت نه من آزادشان مي گذارم. از گفتن اين حرف ها احساس افتخار هم مي كرد. فكر مي كنم مي خواهند به هر قيمتي شده باكلاس و روشن فكر باشد و شايد تقصير از او نيست. ما مقصريم كه به امثال او ياد نداديم و نشان نداديم كه چطور هم ديندار باشد هم روشن فكر و باكلاس…
البته از ديد ديگر باز هم حق دارد؛ وقتي اميد به بهشتي شدن ندارد، براي چه زماني را كه مي تواند صرف گناه و لذت دنيوي كند تلف كند و به نماز بپردازد! بالاخره فرصت هاي آدم ها محدود به همين دنياست و هر لحظه ممكن است تمام شود… حتما به همين دليل است كه 17 دقيقه از 24 ساعت روزشان را هم غنيمت مي شمارند.
خدايا خودت عاقبت ما را به خير كن. من هنوز در موقعيتي مثل جواني آن خانم كه خيلي هم دوستش دارم هستم. لحظه به لحظه زندگيم يك جايي در گوشه و كنار ذهنم ترس از دچار دنيا شدن دارم. گاهي هوس مي كنم روسري قرمزم را بپوشم و لاك بزنم و يه ميكاپ ناز و برم بيرون! گاهي همه اين كارها را مي كنم، لحظه آخر مي دوم و همه آنها را پاك مي كنم و روسري مشكي عزيزم را مي پوشم و چادر مهربانم را و با آرامش و ذوقي كه در دلم مي زند بيرون مي روم. باز هم دنيا نتوانست و من پيروز شدم.
از نماز اول وقت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا، رسيديم به حجاب و آرايش و اينها. بحث اصلي اين بود كه هرچه امام گفت بگوييم چشم، هرچه كرد بگوييم احسنت! قبل از اينكه با عقل كوچك خود آن را بسنجيم بگوييم چشم. چَشمي با چِشم هاي بسته و دستاني در دست مولا…
داعي الي الله daee.kowsarblog.ir
مردي مي گويد: ديدم يك كودكي كه دامنش را آتش فرا گرفته بود، مدام به اين طرف و آن طرف مي دويد. مي گويد دنبال كودك دويدم تا ببينم چه مي كند؟! تا مرا ديد دستها را روي سينه گذاشت و سلام كرد. گفتم نترس! من آمده ام تا آتش دامن تو را خاموش كنم. تعجب كرد كه بين اين همه لشكر، يك نفر دلش به رحم آمد. آتش دامنش را خاموش كردم. فرمود: آيا مقداري آب داري كه به من بدهي؟ از لب هاي خشك بچه مشخص بود كه چقدر تشنه است. سريع از مشكي كه به همراه داشتم مقداري آب در ظرفي ريختم و به دستش دادم. همينكه آب را به دستش دادم نگاهي كرد و گفت به من بگو راه قتلگاه از كدام طرف است…!
السلام عليكم يا اهل بيت نبوه…
كتاب انسان 250 ساله، برگرفته از بيانات مقام معظم رهبري درباره زندگي سياسي-مبارزاتي ائمه معصومين عليهم السلام است. اين كتاب بسيار آموزنده است و سرشار از نكات ناب از زندگي ائمه است كه نشان دهنده سطح اطلاعات و مطالعات زياد مقام معظم رهبري است و مانند چكيده اي از تمام زحمات ايشان در زمينه تحقيق و بررسي زندگي ايمه است. چينش و انتخاب كلمات توسط ايشان بي نظير و مثال زدني است. در نگاه اول به دليل كوچك بودن فونت كتاب ممكن است خواننده علاقه مند به خواندن نشود اما اگر از جمله افرادي هستيد كه به مطالعه كتب مذهبي علاقه منديد اين كتاب را از دست ندهيد. مطالب اين كتاب بسيار وسيع و آموزنده هستند و خواندن بخشي از مطالب كه داستاني هستند به دليل چينش و انتخاب صحيح كلمات، مانند تماشاي يك فيلم لذت بخش هستند.
ايشان پس از بررسي هايي كه در زندگي سياسي-مبارزاتي ائمه عليهم السلام داشتند به اين نتيجه رسيدند كه عملكرد همه آنها از يكدستگي و تناسبي برخوردار است كه گويا يك انسان در طي 250 سال زندگي كرده است. مقام معظم رهبري در اين باره مي فرمايند: اين فكر براي بنده در سال 1350 و در دوران محنت بار يك امتحان و ابتلايي دشوار پيدا شد. اگرچه قبل از آن به ائمه عليهم السلام به صورت مبارزان بزرگي كه در راه اعتلاي كلمه توحيد و استقرار حكومت الهي فداكاري مي كردند، توجه داشتم؛ اما نكته اي كه در آن برهه ناگهان براي من روشن شد، اين بود كه زندگي اين بزرگواران، علي رغم تفاوت ظاهري در مجموع يك حركت مستمر و طولاني است كه از سال دهم، يازدهم هجرت شروع مي شود و دويست و پنجاه سال ادامه پيدا مي كند و به سال دويست و شصت - كه سال شروع غيبت صغري است - در زندگي ائمه عليهم السلام خاتمه پيدا مي كند.
مطالب منتخبي از اين كتاب را تايپ كرده و براي مطالعه دوستان قرار دادم. اميدوارم استفاده كرده لذت ببريد و براي خواندن اين كتاب ترغيب شود.
داعي الي الله daee.kowsarblog.ir
یک عده ای اسلام را فقط یک مساله فردی می دانستند و سیاست را از اسلام گرفتند؛ در حالیکه نبی مکرم اسلام در آغاز هجرت، وقتی که توانست خود را از دشواری های مکه نجات دهد، اولین کاری که کرد سیاسی بود. بنای جامعه اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، نامه به سیاست مداران بزرگ عالم، ورود در عرصه سیاسی عظیم بشری آن روز، سیاست است. چطور می شود اسلام را از سیاست جدا کرد؟ چطور می شود سیاست را با دست هدایتی غیر از دست هدایت اسلام، معنا و تفسیر کرد و شکل داد؟ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ. (سوره مبارکه حجر آیه 91) بعضی قرآن را تکه پاره می کنند. «یومن ببعض الکتاب و یکفر ببعض» به عبادت قرآن ایمان می آورند اما به سیاست قرآن ایمان نمی آورند.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. (سوره مبارکه حدید آیه 25) قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی می تواند این کار را انجام دهد؟ تشکیل یک جامعه همراه با عدالت و قسط، یک کار سیاسی است. کار مدیران کشور است. این هدف انبیاست. نه فقط پیغمبر ما، بلکه عیسی، موسی و ابراهیم و همه پیغمبران الهی برای سیاست و برای تشکیل نظام سیاسی آمدند.
(بخشی از کتاب زیبای «انسان 250 ساله» برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری حفظهم الله)
آخرین نظرات