بسم الله الرحمن الرحیم
خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ ۚ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ ﴿٣٧﴾
انسان از شتاب و عجله آفریده شده است [که با نخوت و غرور، عذابم را به شتاب می خواهد]؛ به زودی عذاب هایم را به شما نشان خواهم داد، پس [آن را] به شتاب از من نخواهید. (۳۷)
جمله هایی هست که از بزرگان نقل میکنن که خیلی اون جملات روشون تاثیر گذاشته یا به نظرشون درست اومده، این آیه برای من اینطوریه. انسان از عجله آفریده شده! واقعا چیزی که آیه میگه درسته. انگار یه طوری هست که داریم از خدا میخوایم زودتر بگذره و آسون بگذره و میخوایم نتیجه رو ببینیم که چه خبر قراره بشه و اینا اصلا صبر و تحمل نداریم که کارهامون رو درست انجام بدیم. امتحانمون رو درست پس بدیم. فقط میخوایم بگذره.
داشتم برای سایتمون با یکی از گیمر ها مصاحبه میکردم. بهش گفتم آخه هدفت چیه؟ کی چی بشه؟ تو الان بالاترین لول و درجه رو داری نفر اول هستی تو این بازی و حدود یک سال هست که دیگه هیچ امتیازی نیست که بخوای از این بازی بگیری. داری وقت و پولت رو خرجش میکنی که چی بشه؟؟؟
جوابش خیلی سوزناک بود!
گفت خب باید یه جوری بگذره دیگه!!!
دیگه ادامه ندادم. بیخیالش شدم. احساس کردم سوالم آزارش داد.
چی بگذره؟ عمرت؟ تا حالا اینطوری به زندگی نگاه نکرده بودم. همیشه از این ناراحتم که خدایا داره روزهای عمرم تند تند میگذره و من اصلا برای مردن و اون دنیا آماده نیستم. هیچ کاری نکردم. ولی این آقایی که حدودا پنجاه سالشه بازی آن لاین انجام میده فقط برای اینکه روزهای عمرش بگذره… جالبه نه …
عجیبه
چقدر آدم ها متفاوت هستن.
ولی نه صبر کنید…
اگه بخوام با خودم صادق باشم صادقانه صادقانه اش اینطوری هست که احساس میکنم روزهام داره با عجله میگذره درسته که نگرانم از آینده و آخرت اما خب ته دلم منم دوست دارم زودتر بگذره منم دلم میخواد بدون گناه باشه و سریع بگذره که یه وقت تو گناه نیفتم.
یه نماز باید بخونیم که میخونیم دیگه. روزه هم که سالی یه ماه هست میگیریم به حول و قوه الهی
خب پس زودتر بگذره ببینیم اونور چه خبره نه؟! اونور قراره بهتر باشه پس زودتر به بهتره برسیم.
واقعا نمیدونم این چیزیه که دلم میخواد یا این چیزیه که دلم مجبوره بخواد! (این جمله رو باز نمیکنم خودتون در موردش حدس بزنید اینکه دلم مجبوره بخواد یعنی چی)
انسان از عجله آفریده شده…
درسته که ما از خدا تاریخ عذابش رو نمیخوایم و امیدواریم که عذابی برای ما در کار نباشه اما بهرحال ما هم برای دیدن آخرتش یه کم عجله داریم. (گفتم ما ولی بیشتر منظورم من بود)
وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿٨٣﴾
و ایوب را [یاد کن] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب و سختی رسیده و تو مهربان ترین مهربانانی. (۸۳)
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ ۖ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَىٰ لِلْعَابِدِينَ ﴿٨٤﴾
پس ندایش را اجابت کردیم و آنچه از آسیب و سختی به او بود برطرف نمودیم، و خانواده اش را [که در حادثه ها از دستش رفته بودند] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا کردیم که رحمتی از سوی ما و مایه پند و تذکری برای عبادت کنندگان بود. (۸۴)
وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ ۖ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ ﴿٨٥﴾
و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را [یاد کن] که همه از شکیبایان بودند. (۸۵)
در کتاب تفسیر نمونه نوشته شده بود که داستان حضرت ایوب اینه که ایشون زندگی مرفهی داشتن و فرزاندان و خانواده ی سالم و خوب و از هر جهت در رفاه بودند و بسیار خدا را عبادت میکردند. شیطان حسود به خدا میگه که این ایوب چون زندگی خوبی داره انقدر تو رو عبادت میکنه و اگه انقدر مال و اموال و زراعت و باغ خوبی نداشت انقدر تو رو عبادت نمیکرد و انقدر شاکر نبود. خداوند با اینکه بندگان خودش رو خیلی خوب میشناسه حتی بهتر از خود اون بنده ها اما زراعت و باغ های حضرت ایوب رو از طریق خشکسالی و اینها از ایشون میگیره اما نه تنها از عبادت و شکر گذاری حضرت ایوب کم نمیشه بلکه ایشون بیشتر از قبل به عبادت میپرداختند. این بار شیطان خانواده و فرزندان حضرت ایوب رو بهانه عبادات ایشون میدونه و بعد سلامتی جسم خود حضرت ایوب رو که خدا همه این ها رو از حضرت ایوب میگیره اما ایشون باز هم به عبادت و شکر گذاری ادامه میداند…
تا اینکه یک روز یه فردی به حضرت ایوب میگه که ای ایوب تو چه گناهی به درگاه خدا مرتکب شدی که اینچنین در عذابی!!!
این سخن برای حضرت ایوب سخت بود و باعث میشه که ایشون از خدا درخواست رفع گرفتاری کنن همونطوری که تو آیه 83 سوره انبیا اومده و خدا هم همه اون نعمت ها رو دوباره به ایشون برمیگردونه.
و شیطان هم دیگه اونجا کاری نداشته …
میاد اینجا…
سراغ من و شما
من که اصلا اصلا خودم رو جزء صابرین نمیدونم. با کمترین خستگی، یا بی خوابی، یا اوقات تلخی؛ بی طاقت میشم و ناسپاس که هیچ دست به گله و شکایت میزنم و اگه پست های قبلیم رو خونده باشید حتما میدونید چه گستاخی هایی به درگاه خدا میکنم…
خوش به حالشون
حضرت ایوب و اونا که خدا بهشون میگه صابرین
چطوریه که میتونن
من که اون موقع ها اختیارم دست خودم نیست، تو اوج عصبانیت یا خستگی، آرومم، صدام در نمیاد اما تو دلم دارم میپرم به خدا، که ای خدا چرا باید اینطوری می شد، من که نماز میخونم و دعا میخونم و اینهمه سعی میکنم خوب باشم و تازه اطرافیانم رو هم خوب تر کنم پس چرا تو یه ذره کمک نمیکنی و این جور چیزها و حتی بدترش
بهرحال که اصلا صبور یا شاکر نیستم
خیلی ناسپاسم، خیلی بی طاقتم
و خیلی ناراحتم که اینطوریم
میگن اولین گروهی که وارد بهشت میشن صابرین هستند…
یعنی کسانی که شبیه من نباشن اول می رن
کسایی که مثل من باشن آخر سر اگه جا بود همون دم در میتونن بشینن!!!
همونم اگه بدن خوبه من راضیم! خخخ
نتیجه نهایی اینکه میخوام یه هفته که کمه یک ماه هم کمه یه مدتی تا وقتی که یادم بمونه تمرینم این باشه که وقتی یه اتفاق بد میفته یا شرایط سختی پیش میاد و اینا شکر کنم. یعنی یا نماز بخونم یا دعا یا اینکه همینطوری تو دلم خدا رو شکر کنم. می تونم این قسمت از آیه رو با خودم تکرار کنم همون که حضرت ایوب به خدا گفتن رو منم بگم : أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ. فکر کنم فکر خوبیه.
امیدوارم که جواب بده.
به امید خدا
این جلد از تفسیر نمونه که دستمه سوره های مریم و طه و انبیا رو داره. میخوام قبل از اینکه برم پس بدم (چون قرض گرفتم) دوباره از اول بخونمش. شایدم سه باره.
داشتم فکر میکردم از برنامه دوساله ای که داشتم برای تفکر در قرآن حسابی عقب افتادم بعد فکر کردم اصلا مهم نیست مهم اینه که این آیه ها و این سوره ها رو کامل بخونم و با آیه آیه و کلمه کلمه اش ارتباط بگیرم. این ارزشش بیشتره تا اینکه بخوام سریع فقط تمومش کنم.
خدا کمک کنه انشاالله
امیدوارم این چند خط نوشته به اندازه یک جمله مفید برای خواننده داشته باشه. هیچ چیز به جز این انگیزه نوشتنم نیست هیچ چیز بدون شک.
به یاد خدا باشید.
داعی الی الله
آخرین نظرات