سلام
امروز چهارشنبه 21 خرداد 1399.
چند روز پیش تلوزیون یه فیلم حالت مستند نشون می داد از مادرهایی که تازه مادر شده بودند و تجربه اولشون بود. به نظرم آمریکایی بودن. وقتی اون مستند رو دیدم خیلی به خودم امیدوار شدم. قبل از اون فکر می کردم من خیلی خیلی مادر بدی هستم حالا فکر می کنم خیلی بدم نه خیلی خیلی. دلیلش هم اینه که هیچ کاری بلد نیستم، نمی فهمم مشکل نوزادم چیه و چرا گریه می کنه. غذاهایی که براش درست می کنم رو دوست نداره و نمی خوره. زیاد از خونه بیرون نمی برمش برای همین از همه غیر از من و پدرش غریبی می کنه و به طرز وحشتناکی با دیدن آدم های دیگه می زنه زیر گریه و نمی دونم این تن صدا چرا در آستانه شنوایی ما هست و گوشمون می تونه اون رو بشنوه. خیلی بلند گریه می کنه و همه من رو سرزنش می کنن که از بس تو خونه محصورش کردی اینطوری شده. به خاطر همه اینها فکر می کردم که من مادر خیلی خیلی بدی هستم ولی اون مادرهای آمریکایی یا هرجایی که بودن از منم بدتر بودن. ترسناک بودن. یکیشون می گفت یه بار نی نی اش خیلی گریه کرده و نتونسته آرومش کنه اونم نی نی رو گذاشته رو تخت و خودش رفته بیرون توی حیاط جایی که صداش رو نشنوه! مگه می شه؟! من یادم میاد سه ماه اول که پسرم کولیف داشت بی نهایت گریه می کرد و منم از بس خسته می شدم خودم هم زار زار گریه می کردم. بغلش می کردم تند تند راه می رفتم و دوتایی گریه می کردیم. ماشاالله به همسرم که با وجود صدای گریه حتی صدای خروپفش قطع نمی شد. حتی نمی تونم تصور کنم بچم رو که داره گریه می کنه از بغلم بذارم زمین، حتی نمی تونم بدم بغل کس دیگه ای، واقعا عجب مادری بوده ها! پس من حداقل از اون مادر، بهتر هستم و جای خوشحالی هست.
امروز آقا مجتبی، پسرم، حسابی روز سختی برای هردومون ساخت، از بس گریه کرد، نق زد، غذا نخورد، نخوابید و در نتیجه نذاشت منم بخوابم و اینا. ولی الان طرف شب یه کم آروم گرفت در حد دو سه قاشق ماست خورد و خوابید. منم اومدم یه کم تراوشات بیهوده مغزیم رو تخلیه کنم که خیلی داره توی سرم سنگینی می کنه.
دیگه دلم نمی خواد برم سراغ دفتر خاطراتم و اونجا یادداشت کنم حوصله نوشتن با خودکار رو ندارم مخصوصا که وقتی بدبخط بشه ناراحت می شم. اینجا یادداشت گذاشتن راحت تر هست.
بهرحال که امروز یه روز خیلی سخت بود ولی پایان آرامی داشت. البته الان فقط نیم ساعت گذشته، شاید طوفانی در راه باشه ولی من خبر نداشته باشم. خدا رحم کنه.
برم زودتر لالا کنم که اگه پسرم بیدار شد تحمل نگهداریش رو داشته باشم.
امیدوارم خدا به همه مادرهای دنیا صبر و تحمل و توانایی نگهداری از بچه هاشون رو بده و امیدوارم مادرها هم همه سعی خودشون رو بکنن تا بچه های سالم و باهوش و بانشاط بار بیارن. فکر می کنم مهمترین و حساس ترین کار دنیا بعد از خنثی کردن بمب، مادری باشه.
پس به افتخار همه مادرهای دنیا دست و جیغ و هوراااااا
شبمون بخیر!
به یاد خدا باشید…
داعی الی الله
آخرین نظرات